جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

نظریه رشد شخصیت مارگارت ماهلر

مارگارت ماهلر پزشکی مجارستانی بود که بعداً به روان‌شناسی و مخصوصاً روان‌شناسی کودکان علاقه‌مند شد.

مارگارت ماهلر به سال ۱۸۹۷ در سوپرون، مجارستان به دنیا آمد و از دانشگاه وین، در سال ۱۹۲۳، مدرک پزشکی دریافت کرد. در ۱۹۳۸ به نیویورک نقل مکان کرد و در آنجا در انستیتوی روان پزشکی نیویورک مخصوص کودکان، به سمت مشاور مشغول به کار شد. از ۱۹۵۵ تا ۱۹۷۴، در کالج آلبرت انیشتین در مقام استادی به تدریس پرداخت. ماهلر در ۱۹۸۵ درگذشت.

مارگارت ماهلر و همهٔ دیگر نظریه پردازان روابط شیئ، در دو موضوع اتفاق نظر دارند:

1) الگوهای افراد در برقرار کردن رابطه با دیگران، در طول کنش و واکنشها (تعاملات) دوران کودکی شکل می‌گیرد و جا می‌افتد؛

2) این الگو، هر چه که هست، در طول زندگی فرد، معمولاً بارها و بارها تکرار می‌شود.

ماهلر معتقد بود که نوزادان بدون توانایی در تفکیک کردن خود از چیزهایی که «جزو خودشان» نیستند، به دنیا می‌آیند. نوزادان در حالتی از «ادغام روانی» یا ترکیب پسیکولوژیک با محیطشان هستند.

مادر و جنین او از لحاظ بیولوژیک، با هم یکی هستند. آنها فقط در ناحیهٔ شکم مادر به هم وصل نشده‌اند، زیرا به نظر می‌رسد در همه جای بدن به هم متصلند. آنها به طور فیزیکی به هم مرتبط هستند، و هنگامی که اتفاقی برای مادر روی می‌دهد، برای جنین نیز روی می‌دهد، و برعکس.

ماهلر این موضوع (ارتباط بیولوژیک مادر و فرزند) را به شیوه‌ای پسیکولوژیک تر بسط و توسعه داد. وقتی که نوزاد به دنیا می‌آید، در حالتی از «ادغام شخصیتی» با مادر (یا هر کس دیگری که نقش مادر را ایفا می‌کند) است. آیا یکی دانستن شخصیت خود با مادر، به علت عشق زیبا و هارمونیکی است که آنها نسبت به یکدیگر دارند؟ نه دقیقاً. این ادغام و ترکیب، بیشتر به خاطر وابستگی نوزاد به مادر و مهارتهای رشد نایافتهٔ وی برای زنده ماندن است؛ بنابراین، وقتی که در حال رشد هستیم و شخصیتمان در حال شکل گیری است، این ادغام به تدریج از بین می‌رود و نوزاد به تدریج یک شخصیت مستقل پیدا می‌کند که از شخصیت مادرش متمایز و جدای از آن است. شخصیت او، با شخصیت دیگران نیز تفاوت پیدا می‌کند.

 

مراحل رشد شخصیت ماهلر

مارگارت ماهلر عقیده داشت که شخصیت کودک به تدریج به طور کامل مستقل می‌شود و برای توضیح این فرایند، مراحل رشد شخصیت را ارایه داد:

مرحلهٔ اوتیستی (از تولد تا ۲ ماهگی)

نوزاد در یک حالت خواب-مانند از انزوای پسیکولوژیک قرار دارد که شبیه به زمانی است که در رحم مادرش بود. در این حالت، او در اتحاد کامل با مادرش است و نمی‌تواند فرق بین خودش و مادرش را تشخیص دهد. در ذهن نوزاد، مادر در واقع امتداد خود نوزاد است. مرحلهٔ اوتیستی یک سیستم بسته است، و همهٔ انرژی هیجانی به بدن خود کودک ارجاع داده می‌شود، و به اشیای بیرونی معطوف نمی‌شود. (اوتیسم، در لغت، به معنای «خودخواهی تا حد نادیده گرفتن کامل دیگران» است).

دراین مرحله بیشتر توجه و علاقه کودک به دنیای درونی اوست. بیش از نصف روز را در خواب سپری می کند و هنگامی بیدار می شود که یا گرسنه است یا تحریکات و تنشهای درونی او را وادار به بیداری می کند. هشیاری کودک محدود به دوره های کوتاهی است و اغلب براساس حسهای درونی خود عمل می کند.
در این مرحله کودک بوسیله یک سد محرک که مانند ÷وسته است، از محرکهای خارجی محافظت می شود.
تحقیقات بعدی نشان داد که نظر ماهلر چندان هم دقیق نیست و کودک بیشتر از آنچه که به نظر می رسد، به مادر پاسخگو است.
همزیستی (۲ تا ۶ ماهگی)

حالا، یک آگاهی "تار و مبهم" از "یک فرد دیگر" شروع به ظاهر شدن می‌کند. این "فرد دیگر" به صورت "چیز" (یا شیئ) تجربه می‌شود که گرسنگی، تشنگی، و سایر ناراحتیها را از بین می‌برد. رابطهٔ این دو به این صورت است که انگار این "فرد دیگر" فقط به خاطر این وجود دارد که نیازهای نوزاد را برآورده کند (بعضی شوهرها نسبت به همسرانشان چنین تفکری دارند!) هنوز هم بین "من" و "تو" هیچ تمایزی وجود ندارد. کودک خودش را با این "فرد دیگر" ("چیز" یا "شئ") یکی می‌داند.

حدوداً از یک ماهگی، کودک از محرکهایی که از مادر دریافت می کند احساس لذت بیشتری می برد (لمس کردن نقاط مختلف بدن او، بوی مادر، صدای او و شیوه در آغوش گرفتن او). اما نوزاد نمی داند که این احساسات از او جدا هستند (یگانه پنداری مادر و خود). او هنوز در وضعیتی وهم آلود زندگی می کند و تحت ـتأثیر این خطای حسی است که او و مادرش یکی هستند. ماهلر این تمایز نایافتگی مادر از خود را همزیستی می نامد.
اولین علامت واضح نشان دهنده لذت بردن کودک از محرکهای بیرونی در مرحله، لبخند اجتماعی است که توسط مادر تجربه می شود.
در ماه دوم کودک خیره شدن به چهره مادر را آغاز می کند و زمانیکه به اندازه کافی آنرا تمرین کرد، نگاه کردن به چشمان مادر را آغاز می کند. مادر با خیره شدن به چشمان نوزاد و تقلید قان و قون کردن او، این خطای حسی نوزاد را درباره یکی بودن با مادر تقویت کی کند.
از نظر ماهلر، ویژگی حالت همزیستی دوران نوزادی، حس قدرت مطلق است. این حس در نوزاد که جهان کاملاً با آرزوهایش همگون و هماهنگ است. زمانی که گرسنه است مادر به او شیر می دهد، وقتی نیاز به خواب دارد، مادر به گرمی او را در آغوش می گیرد. و این حس همدلانه مادر به این خطای حسی کودک دامن می زند. 
کودک برای رسیدن به حالت تعادل به مادری پاسخگو و آرامش بخش نیاز دارد. ماهلر عنوان کرد که کودک به مادر کاملاً راضی کننده نیاز ندارد. بلکه نوزادی به مادری «به اندازه کافی خوب» یا مادری با «فداکاری معمولی» نیازمند است. مادر مناسب بودن ریشه در بیولوژی دارد و چون نوزاد انسان به مراتب درمانده تر از نوزاد حیوانات است ولذا به مادری نیاز دارد که محرکهای مزاحم را دفع کند و سلامت نوزاد را تضمین نماید.
مادر تغذیه کننده نیز برای رشد فیزیولوژیک نوزاد ضروری است. اگر به نیازهای تغذیه ای نوزاد در این مرحله توجه کافی شود و او به اندازه کافی آسایش پایدار و رهایی از تنش را احساس کند، کودک به دنیا به عنوان مکانی خوب و مناسب ایمان پیدا می کند. همچنین مادر باید بتواند نقش «لنگر ایمن» را برای کودک تثبیت کند.
مادر همیشه نمی تواند نسبت به نوزاد درک همدلانه داشته باشد و تمام نیازهای او را برآورده سازد. کودک به ناچار سردی، تنش، گرسنگی، صداهای بلند، نور زیاد، و ... را تجربه می کند. در این حالت نوعی سرسختی و خشکی در نوزاد مشاهده می شود.
به عقیده ماهلر این اولین گام در جدایی از مادر و متمایز شدن از اوست و به توهم یکی بودن با مادر و قدرت مطلق بودن پایان می بخشد.
 
مرحله تفرد/ جدایی
این مرحله شامل چند خرده مرحله است:

1- خرده مرحله تمایز

2- خرده مرحله تمرین کردن اولیه

3- تکمیل خرده مرحله تمرین کردن

4- خرده مرحله نزدیکی خواهی

5- آغاز ثبات شیء

 
سر از تخم بیرون آوردن (خرده مرحله تمایز ) (۶ تا ۱۰ ماهگی)

در این نقطه، دنیای نوزاد اندکی شروع به بازشدن و توسعه یافتن می‌کند. آنچه در حال «سر از تخم در آوردن است»، یک احساس تفاوت بین نوزاد و اشیایی موجود در دنیای اطراف او است. اما این موضوع می‌تواند ترسناک باشد، و کودک خیلی زود امنیت و آرامش مرحلهٔ همزیستی را فراموش می‌کند.

وقتی که نوزادان شروع می‌کنند به بازکردن پسیکولوژیک خود به روی دنیایی بزرگ و بد (بدجنس)، و سفر به اعماق آن، معمولاً می‌خواهند در این سفر چیزی را با خودشان به همراه ببرند. این «چیز» که به آنها آرامش خیال می‌دهد «شئ انتقالی» نام دارد. حتماً در بین خودتان یا اطرافیان بچه‌هایی را دیده‌اید که یک ملافه یا عروسک را همیشه با خودشان این طرف و آن طرف می‌برند. این ملافه به آنها آرامش می‌دهد. این بچه‌های نه، ده‌ماهه، مگر مشکل روانی دارند که این کار را می‌کنند؟ در طول سر از تخم درآوردن، نوزادان به یک اضطراب عجیب و غریب مبتلا می‌شوند: اضطراب از بیگانگان. ترس از غریبه‌ها یا اضطراب نسبت به بیگانه‌ها (بابا این اصطلاح را درست کند) زمانی است که نوزادان از دست کسانی که قبلاً آنها را ندیده‌اند یا با آنها آشنا نشده‌اند، خسته می‌شوند یا حتی از آنها می‌ترسند.

اگر مرحله همزیستی دوره ای سرشار از وحدت و خوشی است، چرا کودک می خواهد آنرا ترک کند؟
ماهلر می گوید کودک به بطور رسشی، به وسیله نیروهای قدرتمند درونی به سمت عملکرد مستقلانه و کشف دنیایی وسیعتر رانده می شود.  نیروهای درونی او را  به بررسی محیط پیرامون، چرخش در دور و بر، و ایستادن بر روی دو پا وادار می کنند.
تا 5 ماهگی نوزاد به محیط اطراف مادر نگاه می کند و می داند که مادر با آنها متفاوت است. لذا فقط به مادر و افراد آشنا لبخند می زند. اما این کار بطور انفعالی صورت می گیرد.
از 5 ماهگی بررسیهای نوزاد متمرکزتر، طولانی تر و فعالتر می شود.
در 6 ماهگی کودک از مادر فاصله می گیرد تا بهتر بتواند به او نگاه کند. همچنین با الگوی «بازرسی پشت سر» به مقایسه مادر با دیگران می پردازد. به افراد و اشیاء نگاه می کند، سپس برمی گردد و دوباره به او نگاه می کند. در این حالت ماهلر می گوید که کودک از تخم بیرون آمده است.
در این مرحله نوزاد افراد غریبه را نیز از طریق بینایی و لامسه بررسی می کند و این عمل با حالتی سرد و سنگین انجام می شود.
در 7 ماهگی اکثر نوزادان ترس از غریبه را در خود نشان می دهند.
اگر مرحله همزیستی به سختی طی شده باشد، تجربه ترس از غریبه دردناکتر و شدیدتر است.
اضطراب جدایی شکلی از سرزندگی اندک (یک خلق گرفته کلی) را به وجود می آورد که کودک را به درون خود باز می گرداند.
پس از طی این مرحله شتاب فاصله گرفتن کودک از مادر افزایش می یابد. در این مرحله دو دو فرایند هوشمند دخیل هستند:
1- جدایی از مادر و افزایش فاصله از مادر. 
2- تفرد (فردیت یافتن خود و تمایز خویش از مادر، و اینکه در وارسی جهان بیرون، اشیاء و مادر در کجا هستند.)

تمرین کردن (تمرین کردن اولیه و تکمیل تمرین کردن) (۱۰ تا ۱۶ ماهگی)

این مرحله‌ای است که در آن، بچه‌های خردسال از استقلال خود کاملاً لذت می‌برند. آنها از جدا بودن خود کاملاً آگاهند، و استقلال خود را به محک آزمایش می‌گذارند. (بعضی روان شناسان معتقدند که کودکان، هنگامی که به نوجوانی می‌رسند، دوباره از این مرحله عبور می‌کنند). تا به حال از بچه‌های این مرحله‌ای کلمهٔ «نه» شنیده‌اید؟ مطمئن هستیم که بارها آن را شنیده‌اید! تکرار استفاده از «نه» مثال خیلی خوبی از «تمرین کردن» استقلال است؛ بنابراین، دفعهٔ بعد که بچهٔ ۱۵ ماهه‌تان سرتان فریاد می‌زند «نه»، صبر پیشه کنید. آنها به زودی خواهند فهمید که در این دنیای بزرگ و ترسناک، تنها هستند. اندکی بیرحمانه به نظر می‌رسد، مگر نه؟

با توانایی کودک برای سینه خیز رفتن آغاز می شود.
همین که توانست چهار دست و پا راه برود، سپس بایستد، بر ای کاوش دنیای بیرون اشتیاق ریادی به خرج می دهد.
کودک تا حدی از مادر فاصله می گیرد، چیزهای جدید محیط را مورد بررسی قرار داده، شدیداً مجذوب آنها می شود. اما قبل از جستجوی بیشتر آنها، محیط را کنترل می کند تا از حضور مادر اطمینان یابد. مادر برایش نقطه اتکاء در خانه محسوب می شود.
والدینی که در فعالیت بررسی کودک اختلال ایجاد می کنند یا نمی توانند نقطه اتکاء مطمئنی باشد، اشتیاق کودک را برای جستجوی دنیای پیرامون خاموش می کنند.
همین که کودک توانایی راه رفتن پیدا کرد، شور و شوق او برای اکتشاف بطور زائد الوصفی افزایش می یابد. او محو محیط اطراف می شود و زمین خوردن اثری بر او ندارد.
به هنگام بررسی فکر می کنند که تمام جهان برای کنجکاوی های آنها ساخته شده و دنیا وسیله سرگرمی آنهاست.
والدین دخالت گرا و یا غیرقابل دسترس لذت جنبشهای سریع و کنجکاوی او را از بین می برند.
تجدید روابط (نزدیکی خواهی) (۱۶ تا ۲۴ ماهگی)

درست هنگامی که بچه فکر می‌کند کنترل اوضاع در دستش است و همه گوش به فرمانش هستند، اتفاق ناگواری برای اعتماد به نفسش روی می‌دهد: او متوجه می‌شود که کاملاً تنهاست. این موضوع می‌تواند برای همه ترسناک باشد چه برسد به یک کودک یک سال و نیمه! راه حل؟ دوباره با مامان متحد شو! این حالت شبیه به زمانی است که برای اولین بار خانه اجاره کرده‌اید و چون کرایه‌تان چند ماه عقب افتاده است، دوان دوان به خانهٔ مادرتان برمی‌گردید (هر چند نمی‌توانیم میزان خجالت در بچه‌های ۲۰ ماهه با میزان خجالت در شما را با هم مقایسه کنیم).

در عین حال که کودک از کشف دنیای بیرون احساس لذت می کند. آگاهی زیادی نسبت به خود پیدا کرده است. حتی به مکانها نیز وقوف کامل دارد. دراین مرحله به شدت از مادر و نیاز خویش به او آگاهند و مادر را فردی جدا از خود پذیرفته اند.
بحران این مرحله: احساس تضاد میان دو خواسته:
1- حفظ خودمختاری
2- عشق مادر.
به خواسته والدین نه می گوید، لحظه ای بعد به دنبال جلب محبت و توجه آنها برمی آید.
آیا بازی کند یا در کنار مادر باقی بماند.
پایداری اشیأ (ثبات شیء هیجانی و تثبیت فردیت) (۲۴ تا ۳۶ ماهگی)

بعد از آنکه کودک «به خانه برگشت»، سرانجام خواهد توانست یک احساس هویت یا خودپنداره و احساس امنیت ایجاد کند که به اندازهٔ کافی قوی است که به او اجازه دهد یک بار دیگر استقلال خود را محک بزند. این احساس پایدار از هویت شخصی (خود-پنداره) تا اندازه‌ای، به این علت به وجود می‌آید که کودک متوجه می‌شود بین مودهای دایماً در حال نوسان او و حالات ذهنیش، یک ثبات یا یکنواختی وجود دارد. شاید به نوعی عجیب به نظر برسد که صرفاً به این دلیل که وقتی در مود (خلق، حال و حوصلهٔ) کودکانی که هنوز به این مرحله نرسیده‌اند تغییری ایجاد می‌شود، آنها احساس هویت پایدار خود را از دست می‌دهند، اما واقعاً چنین است. کودکانی که هنوز به این مرحله نرسیده‌اند، هر بار که مود موقت یا فکری گذرا را تجربه می‌کنند، در بارهٔ هویت خود شک می‌کنند. اما وقتی که مرحلهٔ پایداری اشیأ شروع می‌شود، احساس هویت آنها قویتر می‌شود. پایداری اشیأ در نظریهٔ کلاین، شبیه به ماندگاری اشیأ در نظریهٔ پیاژه است. در این مرحله، کودک متوجه می‌شود که مادرش هویتی مستقل و مختص به خود دارد و واقعاً یک فرد منفک و متمایز است.

کودک چگونه بر بحران نزدیکی خواهی غلبه می کند؟ چگونه بین خودمختاری و پرستاری مادر تعادل برقرار می کند؟
این عمل با ایجاد تصویر ذهنی مثبت از مادر که حتی در زمان غیبت او نیز در دسترس است، صورت می گیرد. این تصویر درونی «ثبات شیء هیجانی» نامیده می شود.

برای رسیدن به ثبات شیء دو شرط لازم است: 
1- کودک باید به ثبات شیء دست یابد. بدین معنی که حتی اگر اشیاء درجلوی چشم او نباشند، بازهم وجود دارد. (رسش شناختی پیاژه)

2- کودک به یک اعتماد اساسی نیاز دارد. یعنی این حس که مادر فرد قابل اعتمادی است و هر زمان که نیاز داشته باشد، می تواند به مادر اتکاء کند.

در این مرحله کودک نیاز دارد تا تصویری از یک مادر خوب را درونی نماید. فرایند درونی سازی پیچیده است. اما کودک این کار را از طریق بازیهای وانمودسازی انجام می دهد.
او دربازیهای خود اشیاء را به جای والدین، خود و سایر افراد قرار داده، در ساختار روانی خود تصویر مستحکمی از مادر را می سازد.
انجام این کار چندان هم ساده نیست. زیرا کودک از یک طرف توسط مادر تحت فشار قرار می گیرد (جدایی ها و ناکامیها)، از طرف دیگر او را منبع عشق می داند. لذا نمی تواند مادر را شخص واحدی در نظر بگیرد.

نقطهٔ قوت نظریهٔ ماهلر، توصیف بسیار عالی او از مراحل رشد روانی کودک از لحظهٔ تولد تا سالهای بعد است که بر اساس مشاهدات تجربی او و همکارانش از تعاملات مادر-فرزند قرار داشتند. البته بسیاری از حدسیات او صرفاً بر اساس واکنشهایی قرار دارند که کودکانی که هنوز زبان باز نکرده‌اند از خودشان نشان می‌دهند، ولی بااین حال، ایده‌های وی را می‌توان به بزرگسالان نیز تعمیم داد. هر اشتباهی که در سه سال اول زندگی روی می‌دهد، ممکن است باعث شود فرد، در بزرگسالی، به همان مرحله‌ای «بازگشت» کند که در آن، هنوز از استقلال خود از مادرش را به دست نیاورده بود و در نتیجه، احساس هویت شخصی نداشت.

مراحل تحول در نظریه والن

هانری والن (H. Wallon) را می‌توان از نخستین روان‌شناسانی دانست که با درک عمیق خود از اصول، مفاهیم و اصول فلسفه علمی به تبیین تحول نظام ذهنی کودک پرداخته و از این رهگذر، منشا خدمات ارزنده‌ای گشته است. از مصاحبه‌های ثبت‌شده او به عنوان پیشاهنگ روان‌شناسی علمی کودک در فرانسه چنین برمی‌آید که وجدان اجتماعی او با وجود ارثی بودن، بخش مهمی از تجربه کودکی و میراث خانوادگی‌اش می‌باشد.

 

اصول تحول روانی در نظام والن

والن در زمینه تحول روانی معتقد به اصولی است که پایه روان‌شناسی و مکتب او را تشکیل می‌دهند. این اصول عبارتند از:

 

1- اصل عدم پیوستگی: به نظر والن، دستگاه روانی ما دارای تحول پیوسته نیست بلکه نظام‌های  مختلف مرتبا جانشین یکدیگر می‌شوند.

 

2- اصل وحدت شخص: یعنی در طول تحول، در حالی که فرآیندهای روانی ما مرتبا تحول می‌یابند،  آنچه در تمام مراحل و ادوار این مسیر ثابت می‌ماند، وحدت شخص است.

 

3- اصل پویایی تحول: هرگاه سازمان روانی ما دستخوش تغییراتی شود، نظام جدیدی برقرار می‌شود  و همه این حالات به عنوان یک مرحله توحید می‌یابند و ساخت جدیدی را پدید می‌آورند.

 

4- اصل جهت رشد: به نظر والن در تمام زمینه‌ها(اعم از حرکتی، هیجانی، کنش‌های عقلی)، همیشه جریان تحول از کل نامتفاوت به طرف تفاوت‌یافتن است. به عنوان مثال هیجان در آغاز به صورتت یک واکنش کلی است و بعدا در جهت متفاوت شدن گام برمی‌دارد و جنبه‌های مختلفی چون خشم، ترس و غیره به خود می‌گیرد.

 

5- اصل نقش رشد عصبی و محیط: به نظر والن رشد عصبی مرتبا یک فرد را در جهت تکامل سوق می‌دهد، اما محیط است که باید موقعیت‌های تمرین را برای این دستگاه به وجود آورد. در واقع علاوه برر رشد دستگاه عصبی، محیط نیز باید نقش خود را ایفا کند.

 

براساس این پنج اصل است که نظام والن بنیان‌گذاری شده و مراحل مختلف آن طرح‌ریزی گردیده است.

 

مراحل تحول روانی در نظام والن

1. دوره درون‌رحمی

از چهار ماهگی، جنین حرکاتی انجام می‌دهد. از نظر والن این حرکات یک نوع مبادله به مقیاس فیزیولوژیک و روانی با محیط خارج ندارد، بلکه یک ردیف مصادف کنشی در همین مرحله وجود دارد. این مرحله، مرحله همزیستی بدنی یا به عبارتی دقیق‌تر یک نوع زندگی انگلی است.

 

2. از تولد تا سه‌سالگی

این دوره خود به سه مرحله تقسیم می‌شود:

 

الف. مرحله برانگیختگی حرکتی(از تولد تا سه‌ماهگی)

نخستین نشانه بارز نوزاد پس از تولد، فعالیت حرکت بازتابی اوست. والن این مرحله را، مرحله تکانه محض یا برانگیختگی حرکتی نامیده است. پاسخ حرکتی به انواع محرک‌ها(بیرونی، درونی و بینابینی) پاسخ انعکاسی است. گاه دارای طرحی است که کمابیش با موضوع هماهنگی دارد، مانند مکیدن و گاه کنش آن به صورت تخلیه‌های تکانه‌ای است بدون آنکه کودک بتواند برای این‌گونه پاسخ‌ها تسلطی داشته باشد.

 

ب. مرحله هیجان‌پذیری(از سه‌ماهگی تا شش‌ماهگی)

با شروع این مرحله است که ارتباط تخلیه‌های تکانه‌ای با دنیای خارج کاملا جنبه غالب پیدا می‌کند و والن نام آن را مرحله هیجانی می‌گذارد و از آن به عنوان مرحله وابستگی عاطفی نیز یاد می‌کند. این وابستگی عاطفی در امتداد وابستگی واقعی زندگی جنینی است و به دنبال آن وابستگی تغذیه‌ای خاص یا زندگی انگلی ماه‌های اول به وجود می‌آید. در رابطه با نیازهای اولیه است که کودک نخستین روابط خود را برقرار می‌سازد و این روابط در حدود شش‌ماهگی از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. در این مرحله همان‌قدر که مراقبت‌های مادری برای کودک لازم است، محبت از جانب اطرافیان نیز ضرورت دارد. از نظر والن هیجان بر تمام روابط کودک با محیط سایه می‌افکند.

 

ج. مرحله حسی – حرکتی(از شش‌ماهگی تا سه‌سالگی)

در این مرحله پیاژه و والن دیدگاه‌های مشابهی دارند. برای والن این مرحله، مرحله اساسی است. مشخصه این مرحله فرآیندی است که والن آن را "قابلیت جامعه‌پذیری مهار نشده" نامیده است و آن عبارتست از اینکه کودک به سوی خواص عینی اشیاء جلب می‌شود و می‌خواهد جهان اشیاء را کشف کند. علاوه بر این، والن اهمیت فراوانی به دو جنبه مختلف از رشد یعنی راه رفتن و سخن گفتن می‌دهد که دنیای کودک را دگرگون می‌کند و راهگشای جهانی نو برای او می‌گردد.

 

3- دوره شخصیت‌طلبی

در این دوره، موجودیت شخص مقدم بر سایر امور است. این دوره نیز به سه مرحله تقسیم می‌شود:

 

الف. مرحله تضاد و وقفه(از سه تا پنج‌سالگی)

در این مرحله به نظر والن، اولین بحران‌های شخصیت در طول تحول شروع می‌شود. یعنی در حدود سه‌سالگی است که کودک قادر است به معنای ذهنی بگوید "من" یا "مال من". بنابراین در مقابل بزرگسالان مرتبا در حالت تضاد است. کودک چیزهایی را می‌خواهد مختص خود بداند که امکان‌پذیر نیست و عملا در رابطه با محیط دچار حالات وقفه می‌شود.

 

ب. مرحله سن لطف(از چهار تا پنج‌سالگی)

در این مرحله کودک صرفنظر از اینکه یک نوع حالت به خود دلباختگی دارد، سعی می‌کند که دیگران را هم مجذوب و فریفته خویش سازد. در این مرحله به عقیده والن عقده‌ها تشکیل می‌شوند.

 

ج. مرحله تقلید الگوها

در این مرحله کودک به تقلید نقش‌ها روی ‌می‌آورد. والن اساس تحول دستگاه روانی را بر شخصیت بنا می‌کند که یک کلیت بدنی و روانی است، چه تمام جنبه‌های بدنی و روانی در این تحول ملحوظ و سهیم هستند. این نظریه در واقع یک نظریه کلیت‌طلب است که هر دو جنبه عقلی و عاطفی در آن ملحوظند.

 

4- دوره سن مدرسه

به نظر والن این مرحله، زمان تشکیل سازمان منطقی در دستگاه روانی کودک است. طفل در این دوره سعی می‌کند آنچه قبلا به صورت فاعلی و غیرعینی و به صورت انفعالی وجود داشت، این بار بیرون بریزد و کودک در این مرحله صاحب یک فکر منطقی می‌شود و از این پس امور را ردیف و طبقه‌بندی می‌نماید.

 

5- دوره بلوغ

در این دوره کودک در وصفی قرار دارد که در اولین مرحله دوره سوم بود، یعنی درست حالی را دارد که از سه‌سالگی به بعد به صورت بحران شخصیت در او ایجاد شده بود. به عبارت دیگر، در سنین 12-11 سالگی دستگاه روانی با بزرگترین تشویش روبروست و اشتغالاتش مسائل مربوط به شخصیت اوست. چون یک نوجوان مرتبا می‌خواهد وجود خود را اثبات نماید و آنچه را فکر می‌کند به کرسی بنشاند، طبعا در این مرحله آخر فکر نوجوان به نظر والن از یک حالت متافیزیک متوجه یک حالت علمی می‌شود. یعنی فکر در ابتدای این دوره پایه و اساس علمی ندارد و از امکانات علمی استفاده نمی‌کند و بعدا در این دوره است که فکر در جهت مسائل علمی قرار می‌گیرد و پایه فکر علمی پیدا می‌کند.

نظام والن نشان می‌دهد که یک نوع نوسان بین پایه‌های انفعالی و پایه‌های عقلانی وجود دارد. به ظاهر و در مشاهده معمولی، قبول چنین واقعیتی زیاد دور از حقیقت به نظر نمی‌رسد. چه ما در جریان تحول می‌بینیم در پاره‌ای از مراحل بیشتر اشتغالات جنبه انفعالی دارند در حالی که در مراحل دیگر جنبه کنش‌های عقلانی بر جنبه‌های انفعالی تفوق دارد.

هفت راهکار جلوگیری از اعتیاد کودکان و نوجوانان


اغلب والدین احساس نگرانی و بلاتکلیفی خاصی را می‌شناسند که با اعتیاد ارتباط دارد، آنها شاید همین چند سال قبل درباره این مسئله فکر نمی‌کردند، چراکه به گمانشان فرزند آنها هرگز در خطر اعتیاد نیست، اما امروز تصور دیگری دارند و متوجه شده‌اند که همه در خطر هستند، مگر اینکه از قبل پیشگیری‌های لازم را انجام داده باشند.

به گزارش سرویس «اجتماعی» ایسنا، این کافی نیست که تنها مسوولان مانع تولید و عرضه مواد مخدر شوند، بلکه باید بیشتر تلاش در جهت ممانعت از به وجود آمدن و پیشرفت اعتیاد باشد؛ لذا گام اول مقابله با مواد مخدر نیست، بلکه هدف، پیشگیری از به وجود آمدن اعتیاد است.

طی سالهای گذشته، متخصصان به این نتیجه رسیده‌اند که یک برنامه صحیح پیشگیری از اعتیاد بسیار زودتر از آن چیزی که قبلا تصور می‌کردند باید آغاز شود، هرچند که یک نسخه صد در صدی برای مبارزه با اعتیاد وجود ندارد، اما سعی بر این است تا راهکاری منطقی و عملی برای پیشگیری از اعتیاد اتخاذ شود.

با توجه به نتایج تحقیقات، احتمال گرایش به اعتیاد یا عدم گرایش انسان‌ها به مواد مخدر بستگی نسبی با چگونگی شرایط زندگی آنها در دوران کودکی دارد، لذا شرایط این دوران نشان دهنده خط مشی کودک در بزرگسالی است؛ به ویژه در مراحل تصمیم گیرنده‌ای، نظیر زمان ورود به مهدکودک یا مدرسه و چگونگی گذران دوران بلوغ.

تمام تحقیقات دراز مدتی که تا کنون در دنیا انجام شده،‌ نتایجی مشابه داشته و نشان داده است که کودکانی که در دوران کودکی از سلامت روحی و جسمی برخوردارند و زندگی رضایت بخشی دارند، کمتر در خطر اعتیاد هستند و برعکس کودکانی که از این شرایط برخوردار نیستند، علائم واضحی نشان می‌دهند که احتمال گرایش آنها به اعتیاد را در آینده به خوبی نشان می‌دهد.

امروزه محققان می‌توانند با اطمینان بگویند، کودکی که در زندگی‌اش تعادل وجود دارد و از نظر جسمی و روانی زندگی رضایت بخشی دارد شخصیت مستحکمی می‌یابد و مشکلات را بهتر تحمل می‌کند و دارای اعتماد به نفس قوی است، این کودکان نیازی برای روی آوردن به مواد مخدر در خود نمی‌یابند.

راههای محافظت کودکان و نوجوانان از اعتیاد

بر اساس همین آگاهی‌ها یک برنامه هفت قدمی برای پیشگیری صحیح از اعتیاد کودکان و نوجوانان لازم است والدین و مربیان برای پیشگیری از اعتیاد آنها بدانند که کودکان نیاز به امنیت روانی، تشویق و تایید، بازی آزاد و عادت‌های خوشایند، الگوهای واقعی ، تحرک و تغذیه صحیح، دوست و همراه و محیطی منطبق با نیازهایشان و به تخیل و هدف نیاز دارند، لذا با رعایت این هفت نکته می‌توانیم راهی را انتخاب کنیم که فرزندانمان را از اعتیاد محافظت کنیم.

می‌دانیم همان طور که انسان‌ها و خانواده‌ها متفاوت هستند، روش‌های تربیتی آن‌ها هم متفاوت است. ما تصمیم نداریم به کسی بگویم که خودش را تغییر دهد، فقط تاکید ما این است که هر کودک مثل سایر انسان‌ها یک شخصیت فردی است و با توجه به این فردیت او، والدین باید تلاش کنند نیازهای فرزندشان را تا جای ممکن تامین کنند. آن‌ها باید سعی کنند نیازهای جسمی و روحی او را برطرف کنند و او را بفهمند و هرجا که او به همراهی نیاز داشت همراهی‌اش کنند و هدفشان تربیت فرزندی باشد که در بزرگسالی فردی مستقل با اعتماد به نفس، قوی و عشق به زندگی و تعال روحی باشد.

کودکان به امنیت روحی نیاز دارند و این بدان معناست که آنها باید از محبت والدین و نزدیکان بزرگسالشان مطمئن باشند.باید بدانیم، کافی نیست که والدین فقط فرزندشان را دوست داشته باشند، بلکه آنها باید این محبت را نشان دهند، به نحوی که کودک به خوبی آن را احساس کند. نیازهای عاطفی کودکان با توجه به سن‌شان تغییر می‌کند و این از زمانی آغاز می‌شود که کودک در شکم مادر است.

والدین باید کودک را در بغل بگیرند و و او را نوازش کنند؛ البته مدت و میزان این نوازش را خود کودک تعیین می‌کند. اغلب کودکان در قیاس با بزرگسالان احساسات مستقیم و هیجان‌انگیز را بیشتر دوست دارند؛ چیزی که اغلب باعث عصبانیت والدین می‌شود.

کودکان بعد از یک دعوا و تنبیه احتیاج دارند که در آغوش گرفته شوند و دلداری داده شوند. والدین باید همیشه آماده آشتی باشند، حتی اگر می‌دانند که حق با آنهاست. کودک رنج می‌کشد اگر والدین ساعت‌ها از نوازش او خودداری کنند و حتی با قهر او را به رختخواب بفرستند.

امنیت روحی به این معنی است که اگر والدین استرس دارند، وقت ندارند و حتی زمانی که با هم اختلاف دارند، کودکاشان را با آغوش باز بپذیرند و به او نشان دهند که در هر شرایطی او را دوست دارند.

کودکان به این محبت بی قید و شرط والدین نیاز دارند تا اعتماد به نفس خود را پرورش دهند. کودکی که اعتماد به نفس قوی دارد یاد می‌گیرد و می‌داند که به هنگام گرفتاری کسانی هستند که به او پناه بدهند، بنابراین او نیازی ندارد که برای فرار از مشکلات به مواد مخدر پناه ببرد.

امروزه روش‌های تعلیم و تربیت نسبت به گذشته تغییر کرده‌اند. در حال حاضر،‌ همه متخصصان بر این عقیده‌اند که کودکان را نباید کتک زد و در ضمن، تشویق موثرتر از تنبیه است. بنابراین،‌ کودکان باید خودشان تجربه کنند؛ مسلما در سخن آسان، ولی در عمل مشکل است. مطمئنا شما می‌گویید: خوب اگر او هر کاری که دوست داشت انجام دهد، به خطر می‌افتد!

البته این حرف شما صحیح است و پاسخ هم این است که در جایی که او در خطر جدی است، می‌توانید مانع شوید، اما سعی نکنید دائم مانع او شوید، چون در این صورت کودک هیچ تجربه‌ای به دست نمی‌آورد.

او باید بدود و زمین بخورد تا درد زمین خوردن را حس کند. فقط با تجربه کردن است که او واقعیت زندگی را حس می کند. در هنگام بازی است که کودک موفقیت و عدم موفقیت را می‌شناسد. هیچ کس نمی‌تواند تجربه را به کودک منتقل کند، نه مادر، نه پدر و نه تلویزیون.

به گزارش ایسنا و به نقل از مجله ایران پاک، والدینی که همه کارهای فرزندشان را انجام می‌دهند مانع بزرگ شدن او می‌شوند؛ این کودکان قربانی محافظت زیاد والدین می‌شوند و در بزرگسالی مشکل می‌توانند روی پای خودشان بایستند و مستقل و بدون وابستگی زندگی کنند.

برعکس، بعضی از والدین هم هستند که آن قدر به فرزندشان آزادی می‌دهند که او هیچ مرزی را نمی‌شناسد و تعجب ندارد که این فرزندان معتاد شوند، لذا متخصصان این روش را هم غلط می‌دانند. بهترین روش میانه‌روی است.

وقتی برنامه اکثر کودکان را نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آن‌ها واقعا آزادی ندارند، اکثرشان باید بعد از مدرسه در کلاس‌های مختلفی شرکت کنند و جای زیادی برای تجربه شخصی نمی‌ماند. در گذشته والدین کمی به بچه‌ها سخت می‌گرفتند، اما در عوض‌ آن‌ها فرصت زیادی داشتند تا خیلی از چیزها را خودشان تجربه کنند. برای مثال، می‌توانستند ساعت‌ها جلوی در خانه با دوستانشان بازی کنند، آن‌ها مخفیگاه‌های کودکانه داشتند و حتی رازهای کودکانه‌ای داشتند که والدین از آن‌ها خبر نداشتند.

اما امروزه اکثر بچه‌ها تحت نظارت کامل هستند. آن‌ها به ندرت شانس تجربه فردی می‌یابند، در حالی که این تجربیات کودکانه برای رشد جسمی و روانی صحیح آن‌ها لازم است.

به طور مسلم، باید برای کودکان مرزی تعیین کرد. آزادی آن‌ها در آنجایی تمام می‌شود که آزادی دیگری را سلب کنند؛ البته در این شکی نیست که برای تجاوز نکردن از این مرز، والدین باید سخت گیر باشند و شاید برایشان مشکل ایجاد شود، ولی نباید هرگز کوتاه بیایند؛ باید این تعیین مرز منطقی باشد، مرز غیر منطقی باعث مقاومت فرزندان می‌شود؛ اگر والدین همه چیز را ممنوع کنند، روش آن‌ها فایده‌ای ندارد و این راه به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد.

قبلا برخی تصور می‌کردند که ممنوعیت درست است. در حالیکه امروزه محققان معتقدند که عادات خود را باید در خانواده تقویت کرد و برای آن‌ها ارزش گذاشت. برای مثال، حداقل یک وعده غذا را همگی با هم بخورند، یا به هنگام خواب حتما برای بچه‌های کوچک تر یک قصه گفته شود، یا آخر هفته همگی کاری دسته جمعی بکنند.

شاید به نظر شما این چیزها مسائل عادی و کمی خسته کننده به نظر بیایند، به حدی که ما اغلب فراموش می‌کنیم،‌ در حالی که آزادی تجربه کردن و عادت‌های خوشایند به کودک امکان تجربه موفقیت را می‌دهد و تفکر مثبت را در او تقویت می‌کند. این عادات به کودک در دوران بعدی زندگی امنیت می‌أهد و او برای راضی شدن نیازی به پناه بردن به مواد مخدر احساس نمی‌کند.

منبع : ایسنا

چرا زنان بیشتر از مردان به خواب نیاز دارند؟

پژوهشگران در بحثی جنجال‌برانگیز مدعی 

پژوهشگران در بحثی جنجال‌برانگیز مدعی شده‌اند که مغز زنان به زمان بیشتری برای بازیابی نیاز دارد؛ چرا که آنها در طول روز، چندین وظیفه را با هم انجام می‌دهند، از این رو به خواب بیشتری احتیاج دارند.


به گزارش ایسنا، دانشمندان دانشگاه دوک در آمریکا دریافتند زنانی که کمبود خواب دارند بیشتر در معرض ابتلا به افسردگی قرار داشته و بیشتر خشمگین می‌شوند.

این درحالیست که در مقابل، این مشکلات بر مردانی که از خواب خود محروم هستند، تاثیر کمتری دارد.

پژوهشهای پیشین نیز به نمایش ارتباط کمبود خواب با خطر بیشتر بیماریهای قلبی، مشکلات روحی، سکته و التهاب در بدن پرداخته بودند.

دکتر مایکل بروز، کارشناس خواب، بر این باور است که برخی از زنان دارای کمبود خواب به چنان التهابات شدیدی بدنی دچار می‌شوند که با احساس درد فیزیکی از خواب بیدار می‌شوند.

به گفته دکتر بروز، زنان می‌توانند از برخی از بیماریهای مرتبط با کمبود خواب با کمی چرت زدن اجتناب کنند.

اگرچه به باور وی، این چرت زدنها نباید بیشتر از 90 دقیقه باشد چرا که می‌تواند خواب‌آلودگی را افزایش دهد.

دکتر بروز اظهار کرد: در طول خواب،‌ قشر مغزی که مسئول تفکر، حافظه، زبان و دیگر مسائل بوده، از قید حواس رها شده و به حالت بازیابی وارد می‌شود. هرچه در طول روز از مغز استفاده بیشتری شود، این بخش به میزان زمان بیشتری برای بازیابی و در نتیجه خواب بیشتر نیاز دارد.

وی همچنین در ادامه گفت از آن جا که زنان بیشتر از مردان از مغز خود استفاده کرده و میزان بیشتری از وظایف همزمان را انجام می‌دهند، به خواب بیشتری نیاز دارند. همچنین مردان دارای مشاغل سخت و پرزحمت که نیازمند تفکر جانبی زیادی هستند نیز به خواب بیشتر نیازمندند.