جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

تفاوت ویژگی های مردان و زنان

* زنان تشریفات را دوست دارند.
* مردان کمتر تشریفاتی هستند.

* زنان، رابطه گرا بوده و تمایل به تماشا و نظر دارند و استعداد بیشتری برای بینش و شهود از خود نشان می دهند.
* مردان، هدف گرا بوده و به عمل و آزمایش، بیشتر تمایل نشان داده و استعداد بیشتری برای ارائه دلیل و منطق دارند.

* زنان نفوذ همسران خود را راحت تر می پذیرند.
* مردان در مقابل نفوذ زنان از خود مقاومت نشان می دهند.

* ترس زنان بیشتر است تا خشم شان.
* مردان بیشتر از این که بترسند، خشمگین می شوند.

* زنان تحمل بیشتری در برابر رنج بدنی نشان می دهند تا رنج روحی.
* مردان در برابر رنج روحی، مقاومت بیشتری از خود نشان می دهند.

* زنان سعی دارند فرزندانشان، همواره راضی و راحت باشند.
* مردان، فرزندانشان را برای استقلال، مقابله با خطر و سختی ها آماده می سازند.

* مادر، همه فرزندان خود را به طور تقریبی یکسان دوست دارد؛ مهر و محبت او مشروط به اطاعت و بروز استعداد نیست.
* پدران، فرزندانی را که از آنان حرف شنوی داشته و در امر تحصیل، اجتماعی و حرفه اش موفق تر باشند، بیشتر دوست دارند.

* زنان در انتخاب همسر، مسایل بسیاری از جمله: وضع مالی، آینده، موقعیت اجتماعی، شغلی و ... را در نظر می گیرند.
* مردان سریع تر و راحت تر از زنان، درصدد ازدواج با همسر مورد علاقه شان برمی آیند.

* در چهره زنان، هنگام گفت و گو حالت های ترس، خشم، تعجب، آرامش، اضطراب و لذت به خوبی قابل رویت است.
* مردان در هنگام گوش دادن، خونسرد بوده و چهره شان دچار تغییرهای زیادی نمی شود.

* زنان هنگامی که اندیشه های غم انگیز و ناراحت کننده ای دارند، واکنش های هیجانی تر و احساسی تری را نسبت به مردان از خود بروز می دهند.
* مردان در برخورد با افکار غم انگیز و رویدادهای ناراحت کننده، احساس های خود را بروز نداده یا کمتر بروز می دهند.

* زنان در هنگام گفت و گو، جروبحث و بگومگوهای مختلف، مسایل منطقی را با عواطف و احساسات خود در هم می آمیزند و از رفتارهای کلامی و غیرکلامی خود، بیشتر و قوی تر استفاده می کنند.
* مردان در هنگام گفت و شنود، جروبحث و بگومگوها، بدون اینکه عواطف و احساسات خود را بروز دهند، می توانند خویشتن دار باشند، منطقی سخن بگویند و مستقل از احساسات خود عمل کنند.

* در صحنه زندگی اجتماعی، زنان بیشتر تساوی طلب هستند و همدردی، همدلی و ملاطفت بیشتری از خود نشان می دهند.
* در صحنه زندگی اجتماعی، مردان برتری طلب و مبارزه جو بوده و برای برتری خود، بیشتر تلاش می کنند. مردان بیشتر از زنان، پرخاشگر و تهاجمی هستند و رفتار خطرناک و غیراخلاقی بیشتری از خود نشان می دهند.

* احساس موفقیت در زنان، زمانی حاصل می شود که مورد تایید و تصدیق قرار گیرند.
* مردان زمانی خود را موفق و باارزش می دانند که به هدف هایشان برسند و اعتماد به نفس آنان زمانی بالاست که در انجام کارها موفق عمل کرده و خود را ثابت کرده باشند.

* در جریان زندگی، زنان، بیشتر به گذشته توجه می کنند و گوشه چشمی نیز به آینده دارند.
* مردان بیشتر به آینده توجه نشان می دهند و به راحتی می توانند گذشته را فراموش کنند.

* مسایل مالی و ثروت از نظر زنان، ایستا و غیردینامیک هستند. زنان با محافظه کاری در حفظ و نگهداری آن می کوشند و به طور کلی، بیشتر به نگه داری چیزهای موجود، دلبستگی دارند و نسبت به مردان کمتر ریسک می کنند.
* مسایل و ثروت از نظر مردان، دینامیک و غیرایستا هستند. مردان همواره در جهت افزایش و کسب پیروزی بیشتر، تلاش می کنند و به طور کلی، مردان فزونی طلب بوده و در جست و جوی پیروزی بیشترند و برای تحقق آرزوها و اهداف خود بیشتر ریسک پذیر هستند.

* زنان به گفت و گو علاقه مندند و با بیان مسایل، از فشار ناراحتی خود می کاهند.
* مردان سکوت را دوست دارند و به تنهایی به حل مسایل خود می پردازند.

* زنان شنونده خوبی هستند.
* مردان شنونده خوبی نیستند.

* زنان کارهایشان را با یک روند آرام، تدریجی، حرکت های ملایم، ظریف و ... به انجام می رسانند.
* مردان، کارهایشان را با نوسانات زیاد ولی آگاهانه و با حرکت های فراوان، مطمئن و محکم انجام می دهند.

* بدون درخواست کمک، اگر به خانمی پیشنهاد کمک شود، او آن را علامت مهر و محبت دانسته و در اغلب موارد پذیرای آن می شود.
* در نظر یک مرد، پیشنهاد کمک به او، به منزله این است که قدرت انجام کاری که به عهده گرفته است، ندارد و او از این پیشنهاد، آزرده شده و آن را نوعی توهین به خود تلقی می نماید.حتی ممکن است به آن اعتراض کرده و خشم خود را نشان دهد، چرا که مرد تصور می کند که خود می تواند از عهده کارهایش برآید.

* برای بیشتر زنان، گفت و شنود و هم دلی وسیله ارتباط عاطفی و احساسی است و زن با زبانش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.
* برای بیشتر آقایان، گفت و گو وسیله ارتباط و تبادل اطلاعات به حساب می آید. مرد با بدنش می خواهد با همسرش ارتباط برقرار کند.

* مرکز گویش زنان در دو نیم کره مغز قرار دارد و آنان برای صحبت کردن، هم زمان از دو نیم کره خود استفاده می کنند.
* مرکز گویش مردان فقط در نیم کره چپ مغز قرار دارد و نسبت به مرکز گویش زنان، کوچک تر است.

* دختران زودتر از پسران حرف زدن را شروع می کنند. تا 3 سالگی، 99 درصد صحبت، جامع است.
* پسران دیرتر از دختران حرف زدن را شروع می کنند. تا 4.5 سالگی، 99 درصد صحبت آنان جامع است.

* زنان در برقراری ارتباط، گوش دادن و فراگیری زبان، قوی تر از مردان عمل می کنند.
* مردان در ارتباط برقرار کردن، گوش دادن و فراگیری زبان، ضعیف تر از زنان عمل می کنند.

* ارتباط بین دو نیم کره مغز، در زنان حدود 15 درصد بیشتر از مردان است. زنان بین دو نیم کره مغز، ارتباط بهتری برقرار می سازند و توانایی بیشتری در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای در یک زمان را از خود نشان می دهند. (در مجالس زنان، هم زمان چند نفر با هم صحبت کرده و حرف های یکدیگر را هم گوش می دهند.)
* ارتباط بین دو نیم کره مغز در مردان کمتر از زنان است؛ توانایی مردان در انجام کارهای مختلف و چند وظیفه ای هم زمان، از زنان کمتر است. (در مجالس مردان به طور معمول یک نفر صحبت کرده و بقیه گوش می دهند.)

* زنان اندیشه استقرایی دارند و از جزء به کل می رسند؛ خواهان احساس و عاطفه بیشتری هستند در تصمیم گیری مرددند؛ برای تصمیم گیری به اطلاعات بیشتری نیاز دارند، ولی به آسانی اشتباه های خود را قبول می کنند.
* مردان با شیوه قیاسی، استدلال می کنند و از کل به جزء می رسند و خواهان اطلاعات بیشتری هستند، سریعتر تصمیم می گیرند و کمتر حاضر می شوند به اشتباه های خود اعتراف کنند.

* زنان بیشتر از راه گوش (شنیدن) تحت تاثیر قرار می گیرند و محبت خود را بروز داده و عشق را انتخاب می کنند.
* مردان بیشتر از راه چشم (دیدن) عاشق می شوند.

* زنان به زندگی عشق می ورزند، عشق برای خانم ها همه زندگی محسوب می شود. زنان به احساس عشق، عنایت بیشتری دارند، همراه با آزاردوستی.
* مردان به روابط جنسی توجه دارند، همراه با دیگرآزاری. عشق برای مردان بخشی از زندگی است، مردان به کارشان عشق می ورزند و آن را عاشقانه انجام می دهند.

* تولید هورمون استروژن (هورمون جنسی زنانه) باعث کمتر شدن خشونت، کاهش پرخاشگری، ابراز وجود، رقابت و ... در زنان می شود. تولید هورمون زنانه، پیوندجویی را در زنان تقویت می کند.
* تولید هورمون تستسترون (هورمون جنسی مردانه) میل جنسی، پرخاشگری، تهاجم، رقابت، اتکا به نفس، حرکت های تند و ... را در مردان سبب می شود. تولید بیشتر این هورمون، مردان را به خشونت، تجاوزهای جنسی و بدرفتاری جنسی، حس رقابت، اتکا به نفس و رسیدن به هدف، سوق می دهد.

* میل جنسی در زنان کمتر از مردان است. زنان قلب مردان را می خواهند.
* میل جنسی در مردان بیشتر است. مردان جسم زنان را می خواهند.

* زنان جزئی نگر هستند، ماهرانه متوجه آهنگ های ظریف صدا، علائم ظاهری، حالت ها و تغییرهای چهره شده و از این طریق به علاقه ها، اندیشه ها و روحیه طرف مقابل به خوبی و سریع پی می برند؛ راست و دروغ حرف های طرف مقابل را به سرعت کشف می کنند.
* مردان کلی نگر هستند و به جزییات زیاد توجه نمی کنند لذا تمایل، احساسات و هیجان های طرف مقابل را از چهره اش به خوبی درک نمی کنند.

* زنان تصاویر معمولی و هیجانی را بهتر از مردان به خاطر می آورند.
* به یادآوردن تصاویر معمولی و هیجانی برای مردان، به آسانی صورت نمی گیرد.

* زنان در به خاطر آوردن چهره ها و اسامی، بهتر از جنس مذکر عمل می کنند و کمتر از مردان دچار فراموشی می شوند.
* مردان چهره و اسامی افراد را زودتر فراموش می کنند و بیشتر از زنان دچار "آلزایمر" می شوند.

* زنان در جوانی، مهربان و در پیری، تهاجمی و خشن می شوند.
* مردان در جوانی، خشن و خودخواه و در پیری، مهربان می شوند.

* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، فقط 76 درصد از زنان، اعلام کرده اند که حاضر هستند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.
* بر اساس آمار موسسه "هاریس"، 87 درصد مردان متاهل اعلام کرده اند که اگر قرار باشد دوباره ازدواج کنند، حاضرند با همسر کنونی شان ازدواج کنند.

* در یک ازدواج شکست خورده: زنان مسایل جدایی را به طور عمیق احساس می کنند، ولی چون رابطه گرا هستند، غم ناشی از تنها شدن و بیان مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را به راحتی با دیگران بازگو می کنند و همچنین با گریه کردن، از فشارهای روحی و روانی خود می کاهند، در واقع، درد جدایی را کم می کنند.

* در یک ازدواج ناموفق: مردان احساس شکست از زندگی مشترک، درد جدایی و تنهایی را به طور عمیق احساس می کنند و غمگین می شوند، ولی پس از جدایی گریه نمی کنند و درد و غم ناشی از تنها شدن را در خود می ریزند؛ چون خصوصی ترین مسایل شخصی و زندگی مشترک خود را کمتر با دیگران در میان می گذارند، بنابراین ممکن است دچار ناراحتی های روحی و روانی شوند و جهت رهایی از فشارهای درونی، به مواد مخدر، الکل و دیگر تسکین دهنده ها پناه ببرند و دچار ناراحتی و انواع بیماری ها و ... هم می شوند.
 
از مقایسه خصوصیات و ویژگی های زنان و مردان، می توان نتیجه های زیر را به دست آورد:

1- زنان و مردان، مکمل یکدیگر هستند؛ ویژگی مردان، کمبودهای زنان و ویژگی های زنان، کمبودهای مردان را تکمیل می کند. به عبارت دیگر، هر کدام کمبودهای دیگری را برطرف می سازند، بنابراین اگر با یکدیگر هماهنگ شوند، در بسیاری از موارد، مسایل و مشکلات منطقی تر، عاقلانه تر و اصولی تر برطرف می گردند.
2- وقتی زن و مرد تفاوت های یکدیگر را بدانند و آنها را بپذیرند، ارتباط قوی و موثری بین آنان برقرار می شود و عشق، فرصت شکوفایی پیدا می کند. بنابراین، آگاهی از ویژگی های رفتاری زنان و مردان، در بهبود روابط همسران و ایجاد آرامش بیشتر و تنش کمتر، موثر می باشد.

3- یکی از علت های اصلی ستیزه ها و کشمکش های دائمی، عذاب آور و جان فرسا بین زن و شوهرها، این است که مردان، زنان را با "ویژگی های خود" ارزیابی می کنند و زنان، مردان را با "مقیاس خود" می سنجند. سنجش مایعات با متر و منسوجات با لیتر، همان قدر صحیح است که مردان و زنان، خصوصیات خود را با یکدیگر مقایسه کرده و به سنجش و ارزیابی هم بپردازند. چنین سنجش هایی به طور معمول، حس تحقیر یا برتری کاذب به دنبال دارد.

4- زنان در برخورد با مسایل و مشکلات، به جزئیات، توجه بیشتری داشته و احساسی تر عمل می کنند، ولی مردان در مقابله با مشکلات و مسایل، کلی نگری کرده و منطقی تر عمل می کنند.

5- در قیاس بین ویژگی های زنان و مردان، نبایستی فکر کنیم که خصوصیات مردان، از خصوصیات زنان بهتر است و یا برعکس. برای نمونه: آیا زایمان، رابطه گرایی، دوست داشتن تشریفات، محافظه کاری در حفظ ثروت ها، کارها را با یک روند  تدریجی انجام  دادن و ... صفت های خوب هستند یا بد؟ (ویژگی غالب در زنان).

آیا مشکلات را در تنهایی و سکوت حل کردن، کمتر تشریفاتی بودن، کلی نگری در امور، از راه چشم عاشق شدن، به دنبال مسایل مالی، غیرایستا نگریستن و ... خوب هستند یا بد؟ (ویژگی غالب در مردان)

عکس‌العمل والدین در طول روند یادگیری مهارت جدید چگونه باشد؟

 
 

1-  پرهیز از تعریف بیش از حد!

هیچ شکی نیست که تمجید و تشویق موجب سرعت گرفتن روند یادگیری و همچنین مشتاق‌تر شدن کودک می‌شود. ولی گاهی تشویق بیش از حد، نتیجه‌ی معکوس دارد. به‌عنوان مثال وقتی کودک کار خود را به‌درستی انجام نداده و حتی خودش هم نسبت به کاستی‌های کار اطلاع دارد، به‌جای تعریف و تمجید بیش از حد، به او بگویید: "می‌دانم که توانایی تو خیلی بیش‌تر از این است و دفعه‌ی بعدی مطمئناً نتیجه‌ی بهتری خواهی گرفت. من به بودن تو افتخار می‌کنم".

2-  به جای تاکید بر نتیجه، بر تلاش وی تمرکز کنید.

هیچ‌گاه ستایش و دوست داشتن کودک را منوط بر کسب نتیجه نکنید؛ در این‌صورت کودک احساس می‌کند تا وقتی موفقیت نهایی را کسب نکند، از اعتبارش نزد شما کاسته می‌شود.

3-  خودتان بهترین الگوی او باشید.

کودک رفتار شما را به‌خوبی زیر نظر دارد و از رفتار شما می‌آموزد؛ وقتی شما در انجام کارهای خود دقت و تلاش داشته باشید، کودک نیز سعی می‌کند کارهای خود و مهارت‌های مختلف را به‌درستی انجام دهد.

4-  از کلمات منفی به‌شدت پرهیز کنید!

مادامی که کودک مهارت جدید می‌آموزد، از به‌کار بردن کلمات و جملاتی که حس خوبی به کودک نمی‌دهد، پرهیز کنید. مثلاً استفاده از عبارت‌هایی مثل "تو خیلی تنبلی" یا "بی‌دقت هستی" و ... این پیام منفی شما را به کودک منتقل و بر این اساس کودک نیز همان‌گونه عمل می‌کند.

نظریه آبراهام مازلو

بارزترین بخش نظریه مازلو دیدگاه مازلو پیرامون انگیزش است. مازلو براین باور است که همه افراد در هر جایی به وسیله ی نیازهای اساسی یکسانی برانگیخته می شوند.

مازلو (1970) معتقد است که انسان با مجموعه‌ای از نیازها متولد می‌شود که به رفتار او نه تنها انرژی بلکه جهت نیز می‌دهد. او معتقد است که این نیازها سلسله مراتبی سازمان یافته‌اند و ابتدا باید نیازهای پایین‌تر ارضا شود. این نیازها تا وقتی که ارضا نشده‌اند توجه فرد را تحت الشعاع قرار می‌دهد. وقتی این نیازها ارضا شدند نیازهای طبقه بعدی توجه شخص را به خود معطوف می‌کند.

اگر همه نیازهای اصلی ارضا شوند شخص به بالای این سلسله مراتب که نیازهای تعلق است می‌رسد. وقتی نیازهای ایمنی کاملا ارضا شد، نیاز به تعلق ظهور پیدا می‌کند. در مدرسه و محیط کار می‌بینیم که چگونه افراد در وقت استراحت یا غذا گرد هم جمع می‌شوند. وقتی مردم برای مدتی در انزوا باشند، اغلب نیاز به نوعی تبادل اجتماعی حس می‌شود. به نظر می‌رسد که نیاز به تعلق موجب گرد آمدن افراد خانواده به دور یکدیگر می‌شود.

به طور کلی مازلو تقسیم بندی های متفاوتی از سلسله نیازهای انسانی ارائه داد که مشهورترین آن تقسیم بندی سلسله مراتب نیازها است. این نیازها عبارتند نیازهای فیزیولوژیکی ، ایمنی ، محبت و تعلق پذیری ، احترام و خودشکوفایی .

از آنجایی که همه نیازهای مطرح شده توسط مازلو به صورت سلسله مراتبی و زنجیره وار به هم مربوط اند و پرداختن به آن خود نیازمند پژوهش مستقلی است. در این بخش برای اجتناب از طولانی شدن بحث به نیازهای محبت و تعلق پذیری پرداخته می شود.

بعد از این که افراد تا اندازه ای نیازهای نیازهای فیزیولوژیکی، و ایمنی را ارضاء کردندف نیازهای محبت و تعلق پذیری، مانند میل به دوستی، میل به همسر و فرزند، نیازه به علق داشتن به خانواده، محله، یا ملت برانگیخته می شود.

اگر نیازهای محبت و تعلق افراد در همان سن کودکی ارضاء شوند، آنان احساس عزت نفس می کنند و حتی بزرگسالان خودشکوفایی می شوند که دیگر به محبت مستمر دیگران وابسته نیستند. آن ها به عنوان بزرگسالان خودشکوفاف حتی درصورتی که تحقیر شوندف طرد شوند، و فراموش شوند، احساس های عزت نفس خود را حفظ می کنند.

به عبارت دیگر عزت نفس و خودشکوفایی از آن پس به ارضای نیازهای محبت و تعلق وابسته نیستند، یعنی اکنون به نیازهای سطح پایین که به آن ها هستی بخشیده اند وابسته نیستند. مازلو روابط میان فردی عمیق و نزدیک را به عنوان یکی از ملاک های خودشکوفایی برشمرد، بنابراین ارزیابی های خودشکوفایی باید از روابط میان فردی سالم را پیش بینی کنند

مازلو معتقد است که تمایل به پیوستن به سازمان‌ها از نیاز به تعلق برمی‌خیزد. اگر چه نیاز به تعلق‌پذیری به اندازه نیازهای ایمنی و بدنی، بنیادی نیست ولی هیچ شکی درباره قدرت آن وجود ندارد. مردم جان خود را به خاطر افراد مورد علاقه‌شان، یا حتی برای افراد غریبه، به خطر می‌اندازند. مردم برای حفظ سازمان‌هایی که از آنها حمایت می‌کنند، مانند دانشگاه و مدرسه تلاش می‌کنند. حفظ روابط خانوادگی از ابتدای تاریخ از ویژگی‌های انسان‌ها به شمار می‌آمده است. انسان‌ها در روابط خود با دیگران معنای زندگی را پیدا می‌کند

هفت راهکار جلوگیری از اعتیاد کودکان و نوجوانان


اغلب والدین احساس نگرانی و بلاتکلیفی خاصی را می‌شناسند که با اعتیاد ارتباط دارد، آنها شاید همین چند سال قبل درباره این مسئله فکر نمی‌کردند، چراکه به گمانشان فرزند آنها هرگز در خطر اعتیاد نیست، اما امروز تصور دیگری دارند و متوجه شده‌اند که همه در خطر هستند، مگر اینکه از قبل پیشگیری‌های لازم را انجام داده باشند.

به گزارش سرویس «اجتماعی» ایسنا، این کافی نیست که تنها مسوولان مانع تولید و عرضه مواد مخدر شوند، بلکه باید بیشتر تلاش در جهت ممانعت از به وجود آمدن و پیشرفت اعتیاد باشد؛ لذا گام اول مقابله با مواد مخدر نیست، بلکه هدف، پیشگیری از به وجود آمدن اعتیاد است.

طی سالهای گذشته، متخصصان به این نتیجه رسیده‌اند که یک برنامه صحیح پیشگیری از اعتیاد بسیار زودتر از آن چیزی که قبلا تصور می‌کردند باید آغاز شود، هرچند که یک نسخه صد در صدی برای مبارزه با اعتیاد وجود ندارد، اما سعی بر این است تا راهکاری منطقی و عملی برای پیشگیری از اعتیاد اتخاذ شود.

با توجه به نتایج تحقیقات، احتمال گرایش به اعتیاد یا عدم گرایش انسان‌ها به مواد مخدر بستگی نسبی با چگونگی شرایط زندگی آنها در دوران کودکی دارد، لذا شرایط این دوران نشان دهنده خط مشی کودک در بزرگسالی است؛ به ویژه در مراحل تصمیم گیرنده‌ای، نظیر زمان ورود به مهدکودک یا مدرسه و چگونگی گذران دوران بلوغ.

تمام تحقیقات دراز مدتی که تا کنون در دنیا انجام شده،‌ نتایجی مشابه داشته و نشان داده است که کودکانی که در دوران کودکی از سلامت روحی و جسمی برخوردارند و زندگی رضایت بخشی دارند، کمتر در خطر اعتیاد هستند و برعکس کودکانی که از این شرایط برخوردار نیستند، علائم واضحی نشان می‌دهند که احتمال گرایش آنها به اعتیاد را در آینده به خوبی نشان می‌دهد.

امروزه محققان می‌توانند با اطمینان بگویند، کودکی که در زندگی‌اش تعادل وجود دارد و از نظر جسمی و روانی زندگی رضایت بخشی دارد شخصیت مستحکمی می‌یابد و مشکلات را بهتر تحمل می‌کند و دارای اعتماد به نفس قوی است، این کودکان نیازی برای روی آوردن به مواد مخدر در خود نمی‌یابند.

راههای محافظت کودکان و نوجوانان از اعتیاد

بر اساس همین آگاهی‌ها یک برنامه هفت قدمی برای پیشگیری صحیح از اعتیاد کودکان و نوجوانان لازم است والدین و مربیان برای پیشگیری از اعتیاد آنها بدانند که کودکان نیاز به امنیت روانی، تشویق و تایید، بازی آزاد و عادت‌های خوشایند، الگوهای واقعی ، تحرک و تغذیه صحیح، دوست و همراه و محیطی منطبق با نیازهایشان و به تخیل و هدف نیاز دارند، لذا با رعایت این هفت نکته می‌توانیم راهی را انتخاب کنیم که فرزندانمان را از اعتیاد محافظت کنیم.

می‌دانیم همان طور که انسان‌ها و خانواده‌ها متفاوت هستند، روش‌های تربیتی آن‌ها هم متفاوت است. ما تصمیم نداریم به کسی بگویم که خودش را تغییر دهد، فقط تاکید ما این است که هر کودک مثل سایر انسان‌ها یک شخصیت فردی است و با توجه به این فردیت او، والدین باید تلاش کنند نیازهای فرزندشان را تا جای ممکن تامین کنند. آن‌ها باید سعی کنند نیازهای جسمی و روحی او را برطرف کنند و او را بفهمند و هرجا که او به همراهی نیاز داشت همراهی‌اش کنند و هدفشان تربیت فرزندی باشد که در بزرگسالی فردی مستقل با اعتماد به نفس، قوی و عشق به زندگی و تعال روحی باشد.

کودکان به امنیت روحی نیاز دارند و این بدان معناست که آنها باید از محبت والدین و نزدیکان بزرگسالشان مطمئن باشند.باید بدانیم، کافی نیست که والدین فقط فرزندشان را دوست داشته باشند، بلکه آنها باید این محبت را نشان دهند، به نحوی که کودک به خوبی آن را احساس کند. نیازهای عاطفی کودکان با توجه به سن‌شان تغییر می‌کند و این از زمانی آغاز می‌شود که کودک در شکم مادر است.

والدین باید کودک را در بغل بگیرند و و او را نوازش کنند؛ البته مدت و میزان این نوازش را خود کودک تعیین می‌کند. اغلب کودکان در قیاس با بزرگسالان احساسات مستقیم و هیجان‌انگیز را بیشتر دوست دارند؛ چیزی که اغلب باعث عصبانیت والدین می‌شود.

کودکان بعد از یک دعوا و تنبیه احتیاج دارند که در آغوش گرفته شوند و دلداری داده شوند. والدین باید همیشه آماده آشتی باشند، حتی اگر می‌دانند که حق با آنهاست. کودک رنج می‌کشد اگر والدین ساعت‌ها از نوازش او خودداری کنند و حتی با قهر او را به رختخواب بفرستند.

امنیت روحی به این معنی است که اگر والدین استرس دارند، وقت ندارند و حتی زمانی که با هم اختلاف دارند، کودکاشان را با آغوش باز بپذیرند و به او نشان دهند که در هر شرایطی او را دوست دارند.

کودکان به این محبت بی قید و شرط والدین نیاز دارند تا اعتماد به نفس خود را پرورش دهند. کودکی که اعتماد به نفس قوی دارد یاد می‌گیرد و می‌داند که به هنگام گرفتاری کسانی هستند که به او پناه بدهند، بنابراین او نیازی ندارد که برای فرار از مشکلات به مواد مخدر پناه ببرد.

امروزه روش‌های تعلیم و تربیت نسبت به گذشته تغییر کرده‌اند. در حال حاضر،‌ همه متخصصان بر این عقیده‌اند که کودکان را نباید کتک زد و در ضمن، تشویق موثرتر از تنبیه است. بنابراین،‌ کودکان باید خودشان تجربه کنند؛ مسلما در سخن آسان، ولی در عمل مشکل است. مطمئنا شما می‌گویید: خوب اگر او هر کاری که دوست داشت انجام دهد، به خطر می‌افتد!

البته این حرف شما صحیح است و پاسخ هم این است که در جایی که او در خطر جدی است، می‌توانید مانع شوید، اما سعی نکنید دائم مانع او شوید، چون در این صورت کودک هیچ تجربه‌ای به دست نمی‌آورد.

او باید بدود و زمین بخورد تا درد زمین خوردن را حس کند. فقط با تجربه کردن است که او واقعیت زندگی را حس می کند. در هنگام بازی است که کودک موفقیت و عدم موفقیت را می‌شناسد. هیچ کس نمی‌تواند تجربه را به کودک منتقل کند، نه مادر، نه پدر و نه تلویزیون.

به گزارش ایسنا و به نقل از مجله ایران پاک، والدینی که همه کارهای فرزندشان را انجام می‌دهند مانع بزرگ شدن او می‌شوند؛ این کودکان قربانی محافظت زیاد والدین می‌شوند و در بزرگسالی مشکل می‌توانند روی پای خودشان بایستند و مستقل و بدون وابستگی زندگی کنند.

برعکس، بعضی از والدین هم هستند که آن قدر به فرزندشان آزادی می‌دهند که او هیچ مرزی را نمی‌شناسد و تعجب ندارد که این فرزندان معتاد شوند، لذا متخصصان این روش را هم غلط می‌دانند. بهترین روش میانه‌روی است.

وقتی برنامه اکثر کودکان را نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم که آن‌ها واقعا آزادی ندارند، اکثرشان باید بعد از مدرسه در کلاس‌های مختلفی شرکت کنند و جای زیادی برای تجربه شخصی نمی‌ماند. در گذشته والدین کمی به بچه‌ها سخت می‌گرفتند، اما در عوض‌ آن‌ها فرصت زیادی داشتند تا خیلی از چیزها را خودشان تجربه کنند. برای مثال، می‌توانستند ساعت‌ها جلوی در خانه با دوستانشان بازی کنند، آن‌ها مخفیگاه‌های کودکانه داشتند و حتی رازهای کودکانه‌ای داشتند که والدین از آن‌ها خبر نداشتند.

اما امروزه اکثر بچه‌ها تحت نظارت کامل هستند. آن‌ها به ندرت شانس تجربه فردی می‌یابند، در حالی که این تجربیات کودکانه برای رشد جسمی و روانی صحیح آن‌ها لازم است.

به طور مسلم، باید برای کودکان مرزی تعیین کرد. آزادی آن‌ها در آنجایی تمام می‌شود که آزادی دیگری را سلب کنند؛ البته در این شکی نیست که برای تجاوز نکردن از این مرز، والدین باید سخت گیر باشند و شاید برایشان مشکل ایجاد شود، ولی نباید هرگز کوتاه بیایند؛ باید این تعیین مرز منطقی باشد، مرز غیر منطقی باعث مقاومت فرزندان می‌شود؛ اگر والدین همه چیز را ممنوع کنند، روش آن‌ها فایده‌ای ندارد و این راه به هیچ نتیجه‌ای نمی‌رسد.

قبلا برخی تصور می‌کردند که ممنوعیت درست است. در حالیکه امروزه محققان معتقدند که عادات خود را باید در خانواده تقویت کرد و برای آن‌ها ارزش گذاشت. برای مثال، حداقل یک وعده غذا را همگی با هم بخورند، یا به هنگام خواب حتما برای بچه‌های کوچک تر یک قصه گفته شود، یا آخر هفته همگی کاری دسته جمعی بکنند.

شاید به نظر شما این چیزها مسائل عادی و کمی خسته کننده به نظر بیایند، به حدی که ما اغلب فراموش می‌کنیم،‌ در حالی که آزادی تجربه کردن و عادت‌های خوشایند به کودک امکان تجربه موفقیت را می‌دهد و تفکر مثبت را در او تقویت می‌کند. این عادات به کودک در دوران بعدی زندگی امنیت می‌أهد و او برای راضی شدن نیازی به پناه بردن به مواد مخدر احساس نمی‌کند.

منبع : ایسنا