واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که در آن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت٬مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد٬به رفع مشکلات او کمک کند.
نظریه شخصیت:
در این نظریه واژه شخصیت و هویت تقریبا مترادف بکار رفته است.هویت به دو جز هویت توفیق و هویت شکست تقسیم می شود.گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد٬که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می کند.او هویت را آن تصوری می داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند٬هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آنها کاملا متفاوت باشد.در آغاز هویت تمام کودکان هویت توفیق به حساب می آید ولی بعدا مقارن با سنین چهار یا پنج سالگی ٬هویت شکست هم ظاهر می شود.به عبارت دیگر٬تشکیل هویت شکست همزمان با سنی است که کودک مدرسه را آغاز می کند.
گلاسر معتقد است که افرادی که هویت یکسانی دارند یکدیگر را جذب می کنند و آنهایی که هویتهای ناهمگنی دارند یکدیگر را دفع می کنند.به عبارت دیگر ٬افرادی که هویت توفیق دارند با هم و آنهایی هم که هویت شکست دارند با هم معاشرت و ارتباط نزدیک تری دارند و هویت یکدیگر را تقویت می کنند.
به نظر گلاسر ٬افراد موفق دو خصیصه بارز دارند .یکی آنکه مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا آنها را آن طوری که هستند و به دلیل خصوصیاتی که دارند دوست می دارد٬و آنها نیز متقابلا فرد دیگری را در زندگی خود دارند که نسبت به او عشق و محبت می ورزند.دوم اینکه آنها این درک و احساس را دارند که انسانهای باارزشی هستند و حداقل یک فرد دیگر در این دنیا آنها را با ارزش می انگارد.
در واقعیت درمانی ارزشمندی و عشق و دوستی دو جز متفاوت هستند و وجود یکی دال بر وجود دیگری نیست.ارزشمندی از راه انجام کارهای توام با موفقیت حاصل می شود و کسی که در انجام امورش موفق نیست به چنین احساسی دست نمی یابد.از طرف دیگر کسی که زیاد مورد عشق و محبت است ٬به احتمال زیاد٬احساس ارزشمندی نخواهد کرد.
هویت به طرق مختلفی تشکیل می شود و رشد می یابد.یکی از راههای تکوین هویت داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است.رشد هویت٬بر اساس آن چیزهای که دوست داریم و ما را ارضا می کنند نیز صورت می گیرد اما اساس تشکیل هویت٬ تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتها ی خود در می یابیم که ما که هستیم و چگونه عمل می کنیم. البته چگونگی برداشتها و نظرات دیگران نسبت به ما در روشن کردن هویت ما نقش عمده ای برعهده دارد.انچه دیگران درباره ما منعکس تا حد زیادی تصویر با معنایی از هویت ماست.ارزشیابی ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی٬اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز مبین هویت ماست.و همچنین ٬تصورات ما درباره وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن نوع هویت ما را در مقایسه با دیگران نشان می دهد.البته نباید فراموش کرد که مبادله عشق و محبت٬قبول مسئولیت ٬داشتن هدف٬یادگیری مفاهیم و پذیرش واقعیت در تکوین هویت موثرند.
هویت وحدت همه رفتارهای آموخته شده و نیاموخته شده است٬که به صورت "من"تجلی می کند.و نیز تغییر هویت به دنبال تغییر رفتار حاصل می شود.در این مکتب گفته می شود انسان همان چیزی است که انجام می دهد و اگر بخواهیم در او تغییری ایجاد کنیم باید در رفتارش و آنچه که انجام می دهد ٬تغییراتی به وجود آوریم.
این مکتب انسان را مسئول اعمال و رفتار خویش می داند.آنها دیدگاه جبری را درباره انسان مردود می دانند و فرد را قربانی تاثیر محیط و وراثت نمی دانند.اما در عین حال به تاثیر محیط و وراثت روی فرد اعتقاد دارند.
چون مسئولیت اعمال و رفتار فرد را به عهده خودش می دانند٬از این رو ٬فرد را در نهایت مسئول تحقق نفس خویش و تعیین کننده نوع هویتش می دانند.
گلاسر و پیروانش پیدایش نابسامانی های روانی را نتیجه عدم توانایی فرد در تحقق نیازهایش می دانند.آنها ٬همان طوری که گفته شد ٬برای انسان دو نیاز اساسی قائلند:نیاز به مبادله عشق و محبت و نیاز به احساس ارزش٬که این دو نیاز در تشکیل هویت فرد نقش عمده ای دارند.
در این نظریه آنچکه اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود ٬با توجه به سه مسئله واقعیت٬مسئولیت و درست و نادرست {اخلاق}مورد توجه قرار می گیرد.کسی بیمار به حساب می آید که نتواند دو نیاز اساسی خود را در حیطه واقعیت و پذیرش مسئولیت و تشخیص موارد درست و نادرست ارضا کند.شدت بیماری هم به درجه عدم ناتوانی فرد در ارضای نیازهایش بستگی دارد .بیماران به اصطلاح روانی کسانی هستند که دارای هویت ناموفقی هستند و از احساس تنهایی و بی ارزشی رنج می برند.از نظر تشخیص ٬آنها به دو صورت با جهان مواجه می شوند .یا واقعیت را انکار می کنند٬و یا آن را نادیده می گیرند.در حقیقت آنچه که اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود اشکال مختلف انکار واقعیت است که به صور متنوعی ظاهر می شود.کسانی که واقعیت را نادیده می گیرند ٬از آن آگاهند ولی برای فرار از درد و رنج حاصل از احساس بی ارزشی و مهم نبودن ٬بدان متوسل می شوند.
درباره مسئله مسئولیت و رابطه آن با زندگی بیمار٬گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجه عدم احساس مسئولیت است و نه علت ان.به عبارت دیگر ٬رفتار غیر مسئولانه افراد باعث بروز اضطراب و ناراحتی روانی است ٬نه اینکه اضطراب و ناراحتی روانی باعث غیر مسئول بودن فرد بشود.او می گوید فرد غیر مسئول نه برای خود ارزش قائل است و نه برای دیگران٬و در نتیجه خود را رنج می دهد و یا دیگران را آزارده خاطر می کند.تمرکز بر بعد مسئولیت هسته اساسی کار تعلیم و تربیت و روان درمانی است٬و پذیرش مسئولیت به مثابه نشانه بارز سلامت روانی تلقی می شود.
واقعیت درمانی یکی از جدیدترین تلاشهای درمانگران در راه توصیف انسان٬تعیین قوانین رفتاری٬و چگونگی نیل به رضایت ٬خوشبختی و موفقیت محسوب می شود.در این شیوه درمان ٬مواجه شدن با واقعیت ٬قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار ٬و در نتیجه نیل به هویت توفیث مورد تاکید است.البته این شیوه فقط در مورد اکثر رفتارهای غیر عادی بکار نمی رود بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می کنند.
تفاوت های واقعیت درمانی با دیگر مکاتب:
۱-واقعیت بیماری روانی: روان درمانی کلاسیک به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند٬پس از تشخیص ٬طبقه بندی می کنند و اعتقاد بر آن است که درمان باید پس از تشخیص و بر اساس نوع بیماری انجام پذیرد.در حالی که واقعیت درمانی مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه اختلالات روانی با رفتار غیر مسئولانه یکی است و درمانگر راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می کند.او بیمار را در جریان غیر مسئولانه بودن و غیر واقعی بودن رفتارش قرار می دهد و راههایی به او می آموزد تا بتواند بدان وسیله نیازهای شخصیش را به بهترین وجه ممکن ارضا کند.
۲-تجسس و تفحص بازسازنده در گذشته بیمار:در روان درمانی کلاسیک عقیده بر آن است که اگر ریشه های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک کند٬قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد.در حالیکه واقعیت درمانی٬ضمن مخالفت با این تاکید ٬گذشته را مردود می داند و بر زمان حال و آینده تاکید می کند.
۳-انتقال:در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است.به این معنی که اگر بیمار نگرشهای خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منقل کند٬درمانگر به همراه بیمار مشکلات گذشته را تخفیف می دهد و به او می آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل آفرین بوده است.در حالیکه در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان می شود.
۴-اعتقاد به ناخودآگاهی:در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهمترند و پاره ای از مسائل فردزاده تسلط حوزه ناخودآگاه بر خود آگاه تصور می شود.روی این اصل٬برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخودآگاه لازم است٬که این امر از طریق تعبیر رویا٬تفسیر موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود.در واقعیت درمانی به بیمار اجازه داده نمی شود تا از انگیزشهای ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه ای برای مشکل کنونیش استفاده کند.بیمار را وادار می کنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.
۵-تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن:در روان درمانی سنتی ٬رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقا نباید مسئول آن دانست٬زیرا کاری از این بیمار ساخته نبوده است.در واقعیت درمانی مشکل بیمار از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزشهای زندگی روزمره اش ناشی می شود.بیمار را با رفتارش مواجه می کنند و یادآور می شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد٬تغییری هم صورت نخواهد گرفت.
۶-اهمیت بصیرت:در روان درمانی سنتی اعتقاد بر ان است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد ٬خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین می کند. بصیرت نسبت به امور گذشته ٬در این نوع درمان٬از اهمیت خاصی برخوردار است.درمانگر سنتی روشهای بهتر عمل کردن را به بیمار نمی آموزد و طرحهایی برای آموزش مراجعان ندارند.در حالیکه در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راههای صحیحتر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.
موسیقی مانند یک دوست است. گوش دادن به موسیقی انسان را هیجان زده شاد ، و یا حتی ناراحت میکند. اما ظاهرا موسیقی فقط سرگرمی نیست. بلکه از موسیقی به عنوان یک روش درمانی استفاده می شود، موسیقی می تواند فواید بسیاری برای سلامتی داشته باشد
بسیاری از مطالعات اثر موسیقی را بر مغز بیان کرده اند. موسیقی درمانی بر سلامت یک فرد تاثیر دارد، از جمله بهبود سلامت جسمی، توانایی های شناختی، و…موسیقی درمانی با گوش دادن به موسیقی، آواز خواندن، و یا بحث در مورد موسیقی انجام می شود.
در اینجا ۵ فایده موسیقی درمانی را بیان میکنیم
۱. غلبه بر تنش عضلانی
استرس و فشار روزانه اغلب بر سلامتی ما تاثیر می گذارد. به عنوان مثال، وقتی در مقابل کامپیوتر می نشینیم ، عضلات پشت، گردن، و شانه درد میگیرد. موسیقی می تواند اثر آرام بخش داشته و عضلات را شل کند
۲. کاهش افسردگی
تحقیقات در فنلاند اثر مثبت موسیقی بر بیماران مبتلا به افسردگی نشان داد. موسیقی دارای اثر آرام بخش است که می تواند در امواج مغز تاثیر بگذارد. آواز خواندن نیز می تواند افسردگی را کاهش دهد. اگر چه موسیقی به طور کامل نمی تواند یک شخص افسرده را درمان کند ، اما می تواند علائم افسردگی را کاهش دهد.
۳. غلبه بر بی خوابی
یکی از علت بی خوابی خلاصی از افکار استرس زا است. موسیقی ملایم و آرام بخش می تواند ذهن را آزاد کرده و راحت تر به خواب می روید. موسیقی مینیمالیستی بهترین وسیله برای زود خوابیدن است
۴. سلامت قلب
کارشناسان معتقدند که ریتم قلب نقش مهمی در ضربان قلب ایفا می کند. اگر مشکل در ضربان قلب بی ثبات داشته باشید، با گوش دادن به موسیقی می توانید ضربان قلب خود را با ثبات تر کنید
۵.به هضم غذا کمک می کند
این یکی از مزایای موسیقی درمانی می باشد. موسیقی بطور مستقیم هیچ تاثیری در دستگاه گوارش ندارد ولی موسیقی استرس را کاهش داده و کاهش استرس باعث هضم بهتر غذا می شود و اسید معده کاهش میابد
موسیقی یک زبان جهانی است که می تواند هم انسان را سرگرم کند ، و هم برای سلامتی مفید است. سعی کنید موسیقی درمان را از یاد نبرید
این مطلب توسط تیم مترجمین مجله پزشکی دکتر سلام ترجمه شده است و استفاده از آن فقط با ذکر منبع مجاز می باشد
بادرنجبویه گیاهی معطر، از خانواده نعناعیان و جزو گیاهان پرطرفدار در شرق و غرب جهان است. از آمریکای شمالی تا اروپا، از آسیای صغیر تا هند و کشورهای جنوب شرق آسیا، همگی به طور طبیعی و یا فرآوری شده به صورت قرص، پماد و قطره از این گیاه معجزه آسا استفاده میکنند. تاریخ کشت این گیاه به 2 هزار سال پیش میرسد و به دلیل کثرت مصرف دمنوش آن در فرانسه به چای فرانسه نیز شهرت یافته است. اما این گیاه بیشتر در جهان به ملیسا (Melissa) معروف است یعنی برگ زنبور عسل، چرا که این گیاه، به شدت مورد علاقه زنبورهای عسل است.
کاربرد اصلی بادرنجبویه
بادرنجبویه در علاج همه بیماریهای بلغمی و سوداوی مفید است.مقوی همه اعضای رئیسه: قلب، مغز و کبد است.
قلب و عروق، دستگاه تنفس
بادرنجبویه مفرح و تقویت کننده قلب، همچنین علاج خفقان (تپش قلب، اضطراب)است. بدل بادرنجبویه در تقویت قلب هم وزن آن ابریشم و یک سوم وزن آن پوست اترج سبز ذکر شده است. مفید در غش (سنکوپ)، تصفیهکننده خون و کم کننده بخارات سوداویست. بادرنجبویه در رفع آسم و تنگی نفس موثر است و لعوق (داروی لیسیدنی) برگ آن به همراه عسل و به صورت خوراکی در رفع تنگی نفس و سرفه مزمن مفید است .
مغز و اعصاب
بادرنجبویه انسداد و گرفتگی رگهای به وجود آمده در مغز را باز میکند. تقویت کننده مغز، حافظه، ذکاوت و حواس است و برای رفع کابوس (خوابهای آشفته) مفید است. خوردن و بوییدن برگ بادرنجبویه باز کننده ذهن، دافع وسواس سوداوی، بازکننده سکتههای مغزی و مقوی آن است. بوییدن آن خواب آور و خوردن آن هنگام ناشتا، بازکننده گرفتگیها(مصفا) است و برای وهم، وحشت، غم و حتی درد عشق سودمند است. برای مرضِ مالیخولیا مفید است و حکمای هند، این گیاه ایرانی را تا به حال برای مالیخولیا و غیره استعمال میکنند .در کندی حواس ناشی از نقاهت امراض طولانی تجویز میشود. در صُداعِ (سردرد) اشخاص حساس و سرگیجه (دوار) افرادی که مشغله فکری زیاد دارند، در صورتی که سبب این بیماریها زیادی خون نباشد، کارساز است . اسانس آن خاصیت ضدتشنج و آرام کننده، با اثر قاطع است. در سرگیجه، بی خوابی، احساس صدای مبهم در گوش، درد معده با منشأ عصبی و درمان ناراحتیهای عصبی موثر است.
کبد، معده و دستگاه گوارش
بادرنجبویه کمک هضم است و تقویت کننده کبد و معده، ملطّف طعام غلیظ وهاضم است. مصرف آن در درمان زخم رودهها و بواسیر موثر است. بادرنجبویه رفع کننده سموم مطلقاً و برای مغص (دل پیچه) مفید است. از این گیاه برای تهیه شربتی به نام او دوملیس (eau de melisse) درفرانسه استفاده میشود که برای سنگینی معده و مبارزه با انواع سنکوپ (غش) میخورند . طبق نظر دانشمندان و نویسندگان به عنوان مقوی معده، بادشکن، تسهیل عمل هضم و معرق و در رفع دلپیچه ناشی از نفخ و اختلالات هضمی به کار میرود.
دهان و دندان
بادرنجبویه در خوش بو کردن دهان موثر است و بوی بد دهان را از بین میبرد . مضمضه آب یا جوشانده آن از فساد دندان جلوگیری میکند و جویدن برگ آن برای از بین بردن بوی بدن دهان، از سُداب و ایرسا (نام دو گیاه) موثرتر است.
پوست، مو و زخمهای گوناگون
طِلای (ضمادِ لطیف ترین بخش) آبِ بادرنجبویه برای نمله (نوعی بیماری پوستی) و نار فارسی (نوعی بیماری پوستی با دانههای قرمز روی بدن) سودمند است. همچنین جهت رفع جرب سوداوی، آکله (خوره) و با نمک جهت خنازیر (ورم غدد لنفاوی) و ضماد برگ تازه آن برای رفع ورمهای چشم مفید است . بادرنجبویه دارویِ کچلی سودایی است . بادرنجبویه پاک کننده زخمهاست. خوردن و ضمادِ برگ آن برای رفع گزیدگی عقرب، رتیل و سگهار مفید است.
عضلات، مفاصل و استخوان
جوشانده ریشه بادرنجبویه به همراه گلاب در برطرف کردن ضربه و کوفتگی اطراف عضلات مفید است و نیز برای از بین بردن ضعف عضلانی موثر است. بادرنجبویه برای تسکین دردهای مفاصل به کار میرود . مصرف بادرنجبویه در بیماریهای استخوانهای سُرین (انتهای ران) و گُرده (استخوان میان دو کتف) به همراه مصلحات مفید است.
تب، سرماخوردگی و سکسکه
مصرف بادرنجبویه جهت دفع تب و لرز و طِلای (ضمادِ لطیف ترین بخش) آب برگ یا جوشانده خشکِ آن در حمام برای سرماخوردگی، تب و لرز مفید است . بادرنجبویه داروی سکسکه است.
زنان و زایمان
نشستن در جوشانده بادرنجبویه باعث باز شدن حیض میشود و ریشه گیاه تازه آن باعث سقط جنین میشود. مصرف برگ آن در درمان اختناق رحم، طِلای (ضمادِ لطیف ترین بخش) آن ورم پستان ناشی از بسته شدن شیر را بر طرف میکند .
مصلحات
در صورت عدم مصرف مصلحات، مضر استخوان سُرین (انتهای ران) است و مصلح آن صمغ عربی و کندر است . گاهی استفاده مداوم از بادرنجبویه موجب سوزش ادرار میشود و مصلح آن گشنیز است. همچنین آوردهاند که مضر کبد (شاید منظور کبد پر کاراست و در دیگر موارد مانند کبد چرب مفید است) و در این حالت مصلح آن ریباس است . از مواد موثره بادرنجبویه به همراه سنبلالطیب اثر درمانی یکدیگر را تشدید میکنند .