جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

جدیدترین مقالات روانشناسیISI : مقاله ترجمه شده روانشناسی 2022

تازه هایروانشناسی ، مقالات علمی فارسی و انگلیسی

شخصیت سر سخت

اصطلاحی در روانشناسی هست به نام سر سختی روانشناختی و در مورد افرادی به کار برده می شود که در برابر فشار روانی مقاومند.برخی از خصوصیات این افراد به شرح زیر است

 

یک روانشناس با تشریح عوامل استرس‌زا در محیط شغلی، گفت: «چالش‌خواهی و اقدام به حل کارهای فراوان»، «حفظ کنترل» و «تعهد نسبت به کار» جزو ویژگی‌های یک انسان سرسخت است و افراد بی‌علاقه نسبت به شغل دچار دلزدگی می‌شوند.

حجت‌اله فراهانی به تشریح عوامل استرس‌زا در محیط شغلی پرداخت و اظهار داشت: جوّ و فرهنگ سازمانی یکی از عواملی است که در فرد تولید تنش روانی می‌کند. جوّ مجموعه قواعد، بخشنامه‌ها و دستورالعمل‌های یک سازمان و فرهنگ نیز ارتباطات بین فردی و محیط فیزیکی است.

وی افزود: نیاوردن به موقع چای، شلوغی طبقه، عدم تهویه هوا، نداشتن فرصت کافی برای صرف صبحانه، میان‌وعده و ناهار می‌تواند در فرد تولید استرس کند.

وی ادامه داد: البته انسان‌ها ته مانده‌های استرس خود را به محیط کاری می‌آورند و این موضوع می‌تواند موجب تشدید استرس های شغلی شود.

این متخصص حوزه بهداشت روان تصریح کرد: فشار کاری و انجام کارهای همزمان، استرس را چندین برابر می‌‌کند. هر چند میزان مشخصی از استرس برای برانگیختگی لازم است اما چنانچه استرس از حد مجاز بگذرد، فرد دچار اختلال روانی می‌شود.

وی با توصیه به دارندگان مشاغل پر استرس مانند خبرنگاری گفت: بهتر است ساعات کار خود را تنظیم کنید زیرا اضافه‌کاری تولید استرس بیشتری می‌کند.

وی با اشاره به استرس‌پذیری به عنوان ویژگی شخصیتی افراد، اظهار داشت: یکی از مؤلفه‌های مهم استرس‌پذیری، سرسختی روانشناختی است. بخشی از این سرسختی نیز سرشتی است، اگر فردی ویژگی سرسختی را در خود افزایش دهد، استرس‌پذیری او کمتر می‌شود.

این روانشناس با بیان 3 ویژگی انسان سرسخت، گفت: «چالش‌خواهی و اقدام به حل کارهای فراوان»، «حفظ کنترل» و «تعهد نسبت به کار» جزو ویژگی‌های یک انسان سرسخت است. هر فردی این 3 ویژگی را داشته باشد، استرس‌پذیری کمتری دارد.

وی با اشاره به محدودیت‌های افراد در تغییر سازمان‌ها اظهار داشت: برخی محدودیت‌ها موجب می شود تا افراد نتوانند شغل خود و سازمان خود را تغییر دهند زیرا برخی مشاغل به گونه‌ای هستند که در هر سازمانی وجود داشته باشند تولید استرس می‌کنند.

این متخصص حوزه بهداشت روان، علاقه‌مندی را در مؤلفه تعهد مهم دانست و اظهار داشت: وقتی به کار خود علاقه‌مند باشیم، تعهد نیز به دنبال آن ایجاد می‌شود بنابراین سازمان‌ها باید افراد علاقه‌مند و هماهنگ به لحاظ شخصیتی نسبت به شغلی مشخص را انتخاب کنند، تصور کنید فردی برون‌گرا است و او را در جایی که ارتباط با افراد دیگر به حداقل می‌رسد، قرار دهیم،‌ قطعاً او دچار استرس و افسردگی می‌شود. یا مثلاً فردی درونگرا را نمی‌توان برای روابط عمومی انتخاب کرد.

وی ادامه داد: علاقه، موجب تعهد و تعهد موجب سرسختی و سرسختی موجب کاهش استرس‌پذیری می‌شود. در نتیجه فرد با استرس کمتری مواجه خواهد شد.

فراهانی گفت:‌ اصطلاحی به نام «دلزدگی شغلی» وجود دارد که استرس و فرسودگی محسوب نمی‌شود اما به شدت در افراد ایجاد تنش روانی می‌کند. «دلزدگی شغلی» ناشی از بی‌علاقگی نسبت به شغل است و ارتباطی با سختی کار نیز ندارد، افراد به دلیل عدم علاقه، تعهدی در قبال کار خود احساس نمی‌کند.

وی افزود: انتخاب شغل به هر قیمتی و بدون توجه به میزان علاقه‌مندی، عدم تعهد محسوب می‌شود برای همین است که تعهد شغل خبرنگاری بالاست زیرا این قشر از جامعه علاقه‌مندی بالایی نسبت به شغل خود دارند.

وی ادامه داد:‌ سازمان‌ها باید مصاحبه‌های شغلی ترتیب داده تا میزان علاقه و تعهد کارکنان خود را مشخص کنند، همچنین باید سختی کار به کارمندان گوشزد شود. سلامت روان امر مهمی در شغل است، متأسفانه برخی با وجود اختلالات روانی شغلی را انتخاب می‌کنند که موجب استرس بیشتری در آنها می‌شود، همچنین باید به سلامت جسمی نیز در استخدام‌ها توجه کرد.

این متخصص حوزه بهداشت روان خاطر نشان کرد: فردی که استرس شغلی دارد و از طرفی حرفه خود را دوست دارد، باید «مهارت‌های ارتباطی»، «حل مسئله» و «برنامه‌ریزی» را یاد بگیرد، چنانچه استرس مربوط به محیط شغلی باشد با یادگیری موارد فوق می‌توان آن را کنترل کرد، اما چنانچه استرس از نوع منتشر باشد و در سایر محیط‌های زندگی فرد نیز وجود داشته باشد، باید تحت درمان دارویی قرار گیرد.

جلوگیری از بروز اختلافات در زندگی زناشویی

جلوگیری از بروز اختلافات در زندگی زناشویی

مطالب مفید برای جلسات آموزش خانواده ،مدرسان آموزش خانواده ،اختلافات خانوادگی،زندگی زناشویی،مسائل خانوادگی،علت یابی و آسیب شناسی خانواده،اختلافات زناشویی،روش های برقراری ارتباط موثر با همسر،راهنمایی ازدواج،موفقیت در زندگی،آیین همسرداری،کلمات کلیدیkeywords:

 

 

 

جلوگیری از بروز اختلافات در زندگی زناشویی

شناسایی ، علت یابی و راهیابی مسائل خانوادگی

 

 

نکته اول:

نخستین نکته این است که انجام دادن هر کاری به مهارت و دانش نیاز دارد . یعنی برای یک همسر توانا شدن،باید دانائی ها ، دانش ها و مهارت های لازم را کسب کرد . از این رو توصیه می شود با مطالعه کتاب های مربوط به تعلیم و تربیت ، روان شناسی خانواده و آئین همسرداری و با شرکت در جلسه های آموزش خانواده به دانش و مهارت خود بیفزائید .

 

نکته دوم:

خانواده یک نهاد اصلی و ویژه جامعه است و برقراری روابط انسانی سالم و درست میان اعضای خانواده مهمترین عامل سلامتآن است . سعی کنید با همدلی ، همفکری ، همکاری و هماهنگی،روابط سالمی را میان اعضای خانواده خود برقرار نمایید .

 

نکته سوم:

در ارزیابی روابط زناشویی ، هر یک از زوج ها باید بداند که همسر او نزدیکترین و محرم ترین فرد است ، لذا توصیه می شود به همسرتان به عنوان نیمه تن ، حامی و پشتیبان نگاه کنید و تلاش نمایید وی را خوشبخت کنید .

 

نکته چهارم :

زن و شوهر با یادگیری مهارت های ارتباطی و به کار بستن آنها می توانند روابط خود را بهبود بخشند ، متحول سازند و در فضایی سرشار از حُسن تفاهم و حُسن نظر به حل و فصل مسائل خود بپردازند . برخی از این مهارت ها عبارتند از : فعالانه به حرف های یکدیگر گوش کردن ، تشریک مساعی و مشورت کردن ، به عقاید یکدیگر احترام گذاشتن ، پذیرفتن یکدیگر و نظایر آن .

 

نکته پنجم :

تحکیم روابط زناشویی ، علاقه به داشتن یک ارتباط سالم ، ایجاد یک کانون گرم و صمیمی و نایل شدن به تفاهم ، مسئولیت همه اعضای خانواده به ویژه زن و شوهر است . ازاین رو می توان گفت که حل مسائل زناشویی و خانوادگی مستلزم کوشش همه جانبه اعضای خانواده به ویژه زن و شوهر است .

 

نکته ششم :

وقتی در زندگی ، اختلاف نظر و یا سوء تفاهمی بروز می کند ، به جای سرزنش کردن یکدیگر و تفسیر نادرست ، به شناسایی مسئله ، علت یابی و سرانجام راهیابی آن بپردازید . اگر چه باید اعتراف کرد که گاهی اوقات شناسایی مسئله واقعی، مشکل اصلی و یافتن علت ها و ریشه ها دشوار است . زیرا آنچه که روی پرده است متفاوت می باشد و شناخت ریشه های اصلی مسئله،کاری ماهرانه و پرپیچ و خم است که کمک و مشاوره افراد متخصص را طلب می کند .

 

نکته هفتم :

لازمه ی ایجادِ حفظ و استمرار روابط زناشویی سالم ، داشتن تعهد ، وفاداری ، اعتقاد ، انصاف و صمیمیت ، پذیرش متقابل ، سعه صدر متقابل، تفاهم متقابل و اعتماد متقابل است . پس با رعایت این اصول نسبت به همسرتان احساس مسئولیت کنید و خانواده را به فضایی سرشار از امنیت روانی و عاطفی تبدیل نمایید .

 

نکته هشتم:

مهمترین عامل پدید آمدن مسائل و مشکلات زناشویی ، سوء ارتباطات و سوء تفاهمات است . بنابراین زن و شوهر هریک به سهم خود مسئولیت دارند که از به وجود آمدنآنهاپیشگیری کنند و در اولین فرصت ممکن به حل و فصل آنها بپردازند . زیرا سوءتفاهمات و سوءارتباطات به صورت یک فرایند مخرب و پیشرونده عمل می کنند . گاهی یک سوء تفاهم یا یک سوء ارتباط کوچک مانند یک گلوله برفی به تدریج به یک بهمن بزرگ تبدیل می شود و بنیاد زندگی را متلاشی می سازد . برای مثال ممکن است که کسی در ارتباط با سکوت همسرش بگوید : وقتی او سکوت می کند ، معنایش این است که مرا دوست ندارد . در حالی که ممکن است سکوت او معانی گوناگون داشته باشد .

 

نکته نهم:

مورد تأیید واقع شدن ، مورد محبت و توجه قرار گرفتن،از نیازهای اساسی انسان است . سعی کنید در روابط زناشویی به نوعی و به طریقی رفتارهای مطلوب همسرتان را مورد توجه قرار دهید و تأیید کنید . همسر شما باید بفهمد که برای او ارزش قائل هستید . خاصه آن که تشویق، تأیید و بیان نکات مثبت باید به طور آشکار و یا در جمع باشد و تذکر نکات منفی و انتقاد باید به طور محرمانه و در تنهایی صورت گیرد .

 

نکته دهم:

لازمه ایجاد و حفظ روابط سالم ، این است که طرفین برای خصوصیات ، علاقه مندی ها و نیازمندی های یکدیگر ارزش قائل شوند . از این رو سعی کنید در روابط کلامی ، غیر کلامی ، عاطفی و اقدام ها و تصمیم گیری ها به رفتار، افکار و به نیازها و خواسته های همسرتان توجه کنید . حساسیت نشان دهید و پاسخ مناسب بدهید ( بی تفاوت نباشید ) . بنابراین اگر زن یا شوهری گفت : همسر من به فکر من نیست ، من برای او ارزشی ندارم ، او سرش به کار خودش مشغول است و .... ، این امر زنگ خطر محسوب می شود .

 

نکته یازدهم:

یادتان باشد که مسئله یک طرفه و شیوه برخورد با مسئله ، طرف دیگر است . به جای انتخاب روش پرخاشگرانه ، خشونت آمیز و بدبینانه ، بهتر است روش مسالمت آمیز ، صمیمانه و خوش بینانه را انتخاب کرد . اگر رفتاری برای شما مبهم است ، ساده ترین راه این است که از همسرتان سوال کنید : هدف شما از انجام این کار چیست ؟ ، منظور شما از این حرف چیست ؟ ، چرا این طور رفتار می کنی ؟ ، چه طور شد که این طور عمل کردی ؟ و نظایر آنwww.zibaweb.com

 

نکته دوازدهم:

گاهی بین زن و شوهر پیام هایی رد و بدل می شود که به درستی درک نمی گردد؛ زیرا برخی از پیام ها مبهم هستند و هرکس می تواندآنها را به گونه ای مثبت یا منفی تفسیر کند . یا این که اصولاً برخی از پیام ها دارای چندین مفهوم هستند . بنابراین گیرنده پیام بایداز فرستنده پیام به وضوح و صراحت سئوال کند که منظورش از پیام مورد نظر یا موضوع بحث شده چه بوده است ؟یا از او بخواهد که توضیح بیشتری دهد تا رفع اشکال و ابهام شود .

 

نکته سیزدهم:

در اکثر موارد زن و شوهر با زبان واحدی با یکدیگر سخن می گویند ، اما آنچه که یکی می گوید و آنچه که دیگری می شنود ، اغلب متفاوت است و در نتیجه مشکلات ارتباطی را به دنبال می آورد . لذا توصیه می شود هم زن و هم شوهر دیدگاه خود را در مورد مسئله یا مشکل مورد نظر به زبان ساده و صادقانه بیان کنند . در این باره باید یادآور شد که خشونت را نباید با خشونت پاسخ گفت ، بلکهدر برابرخشونتباید سکوت کرد و بعداً در موقعیت مناسب دیگری درباره مسئله مورد نظر به بحث و گفت وگو پرداخت .

 

نکته چهاردهم:

در اکثر مواقع ، زوج هایی که مشکلات ارتباطی دارند ، دچار مشکل شناختی ، طرز قضاوت کردن ( پیش داوری ) و دیدن اشکالات به جای نقاط مثبت می شوند . به بیان دیگر این گونه زوج ها کسانی هستند که وقتی با لیوانی که تا نیمه پُر از آب است روبرو می شوند ، اغلب به نیمه خالی توجه می کنند .

 

نکته پانزدهم :

سعی کنید با نگرش مثبت نسبت به یکدیگر و با مشورت کردن و هماهنگی ، امور زندگی خانوادگی ، تعلیم و تربیت فرزندان ، فعالیت های اجتماعی، اوقات فراغت و چگونگی صرف آن ، دید و بازدیدهای خانوادگی و نظایر آن را تنظیم و برنامه ریزی کنید .

 

نکته شانزدهم :

در هر فرصتی که پیش می آید سعی کنید با همسر و اعضای خانواده تان ارتباط کلامی برقرار کنید و به گفت و گوهای خانوادگی بپردازید . شایان ذکر است که زنها از صحبت کردن با همسرشان استفاده می کنند . بنابراین توصیه می شود شوهران فعالانه به صحبت های همسران خود گوش کنند و واکنش مناسب نشان دهند . چنانکه شوهر یا زن در شرایط خاصی نتواند به صحبت های همسرش گوش کند ، باید این موضوع را صادقانه و صمیمانه مطرح و تقاضا کندوصحبت کردن درباره آن موضوع را به فرصت دیگری موکول نماید. در هر حال از پیش آمدن این حالت جلوگیری کنید که همسرشما فکر کند و احساس نماید که شما مشغول کار و فعالیت خودتان هستید و به حرف های او گوش نمی کنید و توجه ندارید.

 

نکته هفدهم:

زن و شوهر باید هر چه بیشتر با یکدیگر ارتباط کلامی و عاطفی برقرار کنند و سوء تفاهمات و سوء ارتباطات را هر چه زودتر شناسایی ، رفع و اصلاح کنند . نکته حائز اهمیت این است که زن و شوهر باید خود رأساً برای حل مشکلات زناشویی- خانوادگی اقدام کنند و پیش از آن که موضوع را بافرد دیگری در میان گذارند، به منزله دو انسان عاقل و بالغ مسئله را منصفانه بین خود حل و فصل کنند و اجازه ندهند دیگران در این امر مداخله نمایند .

 

نکته هجدهم:

زن و شوهر باید مشخص کنند که از یکدیگر چه انتظاراتی دارند ؟ آنها باید گاه گاهی در یک فضای محرمانه ، محبت آمیز و صمیمانه به ارزیابی رفتار و روابط یکدیگر بپردازند و از یکدیگر سئوال کنند : آیا از من راضی هستی ؟ آیا من توانسته ام انتظارات تو را پاسخگو باشم ؟ نسبت به من چه احساسی داری ؟ و نظایر آن . زن و شوهر نباید تصور کنند که این انتظارات و احساسات به قدری روشن و گویا هستند که نیازی به طرح و بیان آنها نیست. بنابراین شوهر نسبت به زن و زن نسبت به شوهر باید احساسات، عواطف و انتظارات خود را در میان گذارد و به طور آشکار ابراز کند و برای بهبود روابط خود تلاش نماید . زن و شوهر باید از یکدیگر سؤال کنند : چه باید کردتا روابطمان بهتر و بانشاط ترگردد ؟

 

نکته نوزدهم:

در رویارویی با مسائل و مشکلات زناشویی همواره باید انصاف داشت . به بیان دیگر خود را در وضعیت طرف مقابل قرار دادن ، قبول مسئولیت خود و شناخت انتظارات متقابل ، قدم اول در حل و فصل اختلافات زناشویی است .

 

نکته بیستم:

راه حل عمده مسائل و مشکلات زناشویی ، اصلاح نگرش و شیوه برخورد و تصحیح انتظارات براساس توان و وسع یکدیگر است . لذا توصیه می شود زمان مشخصی را در روز یا در هفته برای گفت وگو درباره مسائل و مشکلات و روشن کردن انتظارات از یکدیگر و به اصطلاح درد دل کردن اختصاص دهید .

 

نکته بیست و یکم :

داشتن نگرش های آرمان گرایانه و شاعرانه نسبت به ازدواج و روابط زناشویی از سویی و ازدواج هایی که بر اساس هوی و هوس ، جاذبه های مالی یا زیبایی صورت می گیرد از دیگر سو ، زوج ها را بیشتر با سوء تفاهم ها ، تضادها و ... روبه رو می سازد و این گونه پیوندها به زودی به سستی می گراید . علت اصلی چنین مشکلاتی این است که طرفین از یکدیگر انتظارات غیر واقع بینانه دارند و این امر نیز به برداشت های نادرست از یکدیگر و سرانجام به ارتباطات نامطلوب ختم می شود .

 

نکته بیست و دوم:

براساس سوء ظن و گمان بد و حدس نادرست نمی توان زندگی کرد و ارتباط سالم برقرار نمود . اگر موضوع و یا مسئله ای ذهن زن و شوهر را به خود مشغول کرده است . باید آن را به صراحت و صادقانه مطرح کرد و درستی یا نادرستی اش را مورد بررسی قرار داد . برای مثال ، امروز خسته به نظر می رسی ، چرا؟ چه طور شد که این حرف را زدیویا این کار را کردی ؟ پسهمواره زن و شوهر باید یکدیگر را به صبر و بردباری و اخلاص و توکل توصیه کنند .

 

نکته بیست و سوم:

زن و شوهر هر دو موظف هستند زمینه های بروز سوء تفاهمات و سوءظن ها را از بین ببرند و حتی الامکان از انجام رفتارهایی که موجب بروزاین مسائل می شود ، خودداری کنند .

نکته بیست و چهارم :

گاه زن و شوهر از یک مسئله واحد دو برداشت کاملاً متفاوت دارند. اما آنهارا با یکدیگر مطرح نمی کنند و یا نمی خواهند که این برداشت های متفاوت را درک کنند و در نتیجه،بروز یک مسئله ساده ممکن است به یک بحران تبدیل شود . لذا زن و شوهر باید سعی کنند که برداشت های یکدیگر از مسئله را جویا شوند و بفهمند . برای شناخت ریشه اختلافات زناشویی باید با روان شناسی زن و یا روان شناسی مرد آشنا شد و دریافت که زن یا مرد به چه اموری بها می دهند و نظام ارزش های آنان چگونه است ؟ به طور معمول زن به وابسته بودن ، کسب امنیت عاطفی و مورد حمایت واقع شدن اهمیت می دهد . در حالی که مرد می خواهد مستقل و خود مختار باشد و برای آزادی عمل ارزش قائل است . چاره کار این است که در این شرایط زن و شوهر از خود انعطاف نشان دهند و به آگاهی برسند .

 

نکته بیست و پنجم:

لازمه ایجادِ حفظ و استمرار روابط زناشویی سالم و بانشاط این است که فضای خانواده،سالم و آرامش بخش باشد و زن و شوهر از مسخره کردن یکدیگر و گفتن سخنان طعنه آمیز و دو پهلو پرهیز کنند .

 

نکته بیست و ششم:

به جای در نظر گرفتن خصوصیات منفی بهتر است ویژگی های مثبت یکدیگر را در نظر بگیریم و به آنها توجه کنیم . بنابراین از پوزخند زدن ، مسخره کردن ، متلک گفتن ، تحقیر کردن ، سرزنش کردن و به رخ کشیدن یکدیگر باید اجتناب کرد . این گونه رفتارهای نامطلوب موجب افزایش مقاومت های روانی در طرف مقابل می شود و ادامه زندگی زناشویی و ارتباط را دشوار و فاجعه آمیز می کند .

 

نکته بیست و هفتم:

اساس یک ارتباط سالم و بانشاط مثبت فکر کردن است . در زندگی شخصی ، خانوادگی و زناشویی همواره سعی کنید به مثبت ها ، موهبت ها و نعمت هایی که در اختیار دارید بیندیشید ، نه به آن اموری که در اختیار ندارید . برای مثال برخورداری از سلامت ، داشتن فرزند و داشتن روابطسالم ورضایت بخش از نعمت هایی است که در اختیار دارید و باید شاکر درگاه الهی باشید .

 

نکته بیست و هشتم:

گذشت و عفو عنصر اصلی استمرار و استحکام پیوند زناشویی از سوی هر یک از زوج هاست . لذا از خطاهای یکدیگر بگذرید و خطاهای همدیگر را تحمل کنید . این نکته به ویژه در مورد شوهران توصیه شده است که با زنان خود با نیکی و مهربانی معاشرت کنید و از بی عدالتی و خشونت بپرهیزید .

 

نکته بیست و نهم:

زن و شوهر می توانند با یادآوری برخی ایام مانند روز تولد ، سالگرد ازدواج و نظایر آن و دادن هدیه هایی هر چند کوچک ( مثلاً یک شاخه گل) به طور نمادی یا سمبلیک ، عشق و علاقه و توجه خود را نسبت به یکدیگر بروز دهند .

 

نکته سی ام:

زن و شوهر موظفند خود را در برابر یکدیگر آراسته و پاکیزه و جالب توجه نگه دارند و از پریشانی و وضع نامرتب اجتناب کنند .

 

نکته سی و یکم:

از آن جا که نفس انسانی خوپذیر است لذا در انتخاب دوست و برقراری روابط دوستانه و یا معاشرت های خانوادگی با زوج های دیگر دقت کنید . توصیه می شود زن و شوهر هر دو معیارهایی را با توافق یکدیگر مشخص کنند و بر اساسآنها به گزینش دوست و برقراری این گونه روابط اقدام نمایند .

 

نکته سی و دوم:

در روابط زناشویی سالم ، نه باید مردسالاری حاکم باشد و نه زن سالاری . به بیان دیگر اصولاً رابطه سلطه گرانه و سلطه پذیرانه چه از طرف زن و چه از طرف شوهر برای کانون گرم خانواده آفت بزرگی به شمار می آید .

 

نکته سی و سوم:

خطای یکدیگر را در حضور فرزندان یاافراد دیگر مانند دوستان،آشنایان و بستگان بازگو نکنید و همواره احترام یکدیگر رانگه دارید . همچنین سعی کنید اهمیت احترام به بزرگترها و پدر یا مادر را همواره به فرزندان خود یادآوری کنید.

 

نکته سی و چهارم:

مسئله اصلی این است که تفاوت های فردی وجود دارد و زوج ها نباید یکدیگر را با فرد دیگری مقایسه کنند . نکته حائز اهمیت این است که زوج ها باید حاضر شوند این تفاوت ها را درک کنند و اختلافات زناشویی را در یک فضای محرمانه و صمیمانه مطرح کنند و معتقد باشند که می شود و می توان به تفاهم رسید و یک ارتباط سالم برقرار کرد.

 

نکته سی و پنجم:

تشویق و ابراز تشکر از رفتارهای مطلوب همسر ، تأثیر بسزایی در تکرار و استمرار آن رفتارها دارد و انگیزه تکرار آن رفتارها ا بیشتر می کند . او یاد می گیرد که پس همسر من این رفتار را دوست دارد و برای خوشایند او باید آن را تکرار کنم .

 

نکته سی و ششم:

سعی کنید مورد یا موارد سوء تفاهم یا مسائل مورد اختلاف را هر چه زودتر و هر چه صریح تر مطرح کنید و به حل و فصل آنها بپردازید . از پیش داوری ، تعمیم های نادرست و غیرمنطقی و شکل گیری افکار منفی پرهیز کنید . برای مثال اگر همسر شما یک بار بدقولی کرده است به او نگویید : تو همیشه بدقولی می کنی ! در حالی که ممکن است همسر شما این بار قولش را فراموش کرده باشد و یا علت خاصی داشته باشد .

 

نکته سی و هفتم:

گاه عملی نشدن قول ها و قرارها ، چه پیش از ازدواج و چه پس ازآن از طرف زن یا شوهر به دل شکستگی، سلب اعتماد و احساس فریب خوردگی منجر می شود. بنابراین سعی کنید حتی الامکان به قول های داده شده عمل کنید و احساس مسئولیت خود را در قول و عمل نشان دهید .

 

نکته سی و هشتم:

از نسبت دادن القاب و زدن برچسب های ناگوار و نامطلوب به یکدیگر مانند : بدقول ، بی احساس ، نامهربان ، بی عاطفه ، لجباز ، بی انصاف ، زورگو ، خودخواه و نظایر آن پرهیز کنید .

 

نکته سی و نهم:

لازمه ایجاد ، تداوم و حفظ روابط زناشویی سالم ، انعطاف پذیری در رویارویی با تقاضاها و درخواست های همسرتان می باشد . آشفتگی روابط زن و شوهر به افسردگی و اضطراب در یکی از آنها و یا هر دوی آنها منجر می شود و در نتیجه بر شدت مشکلات موجود می افزاید . گاهی اوقات افسردگی و عصبانیت زن یا شوهر به علت اختلال در کار سیستم عصبی یا غدد درون ریز به ویژه غده تیروئید است . بنابراین توصیه می شود در اولین فرصت به پزشک متخصص مراجعه کنید.

 

نکته چهلم :

سخن آخر این که برای ایجاد ، حفظ و استمرار یک رابطه زناشویی سالم ، موفق و باطراوت باید هر یک از زوج ها ( چه زن و چه شوهر ) تلاش کند ، بیندیشد ، وقت بگذارد ، احساس مسئولیت کند و موانع برقراری ارتباط سالم را از میان بردارد و در مقابل به عوامل کمک کننده برقراری ارتباطسالم توجه نماید و عمل کند

 


موضوعات مرتبط: خانواده درمانی

بلوغ جنسی

بلوغ جنسی

بلوغ مرحله ای از رشد انسان است که باعث گذار از کودکی و رسیدن به بزرگسالی می شود. فردی که دوران بلوغ را پشت سر گذاشته باشد بالغ نامیده می شود و از نظر جنسی، توانایی تولید مثل دارد. بلوغ بیشتر اشاره به تغییرات جسمانی جسمانی در بدن مرد و زن دارد. این دگرگونی با نام بلوغ جسمانی شناخته می شود. علاوه بر آن بلوغ روانی نیز اشاره به رشد روانی و شخصیتی فرد دارد. بلوغ جسمانی معمولا در دوران نوجوانی اتفاق می افتاد. بلوغ روانی دیرتر و پس از بلوغ جسمانی روی می دهد. بلوغ اجتماعی مرحله تکاملی بلوغ انسان است که موجب تعیین شخصیت اجتماعی فرد می شود.

بلوغ جسمانی

بلوغ جسمانی به مجموعه تغییرات فیزیکی و فیزیولوژیکی در بدن انسان و سایر جانوران گفته می شود که بر اساس آنها، بیشتر بر اثر ترشح هورمونهای گوناگون، بدن کودک تبدیل به بدن بزرگسال می شود. بیشتر این تغییرات جنبه جنسی دارند و به غدد و اندامهای جنسی مرتبط می شوند. به همین علت بلوغ باعث ایجاد آمادگی، احساس نیاز و توانایی سکس و تولید مثل می شود. زمان، فرآیندها و نشانه های بلوغ در پسران و دختران متفاوت است. جهش بلوغ اصطلاحا به رشد جسمانی بسیار سریعی گفته می شود که معمولا در اوایل بلوغ رخ می دهد که در نهایت موجب افزایش قد، وزن و رشد عضلات بدن می شود .

 

 

بلوغ در پسران

بلوغ در پسران دیرتر از دختر دختران روی می دهد و معمولا سنین ده تا شانزده سالگی زمان بروز بلوغ جسمانی در پسران است. سرعت بلوغ نیز در پسران کمتر از دختران است و به همین دلیل دوران بلوغ و تکمیل نشانه های آن در پسران بیش از دختران طول می کشد [۲].

نشانه های بلوغ در پسران که معمولا از آنها با عنوان صفات ثانویه جنسی نیز نام برده می شود، عبارتند از:

رشد بیضه، ترشح هورمونهای جنسی و افزایش تولید اسپرم

رشد آلت تناسلی

رویش موی صورت (ریش و سبیل)

رویس موی زهار در پائین شکم و اطراف اندامهای جنسی

رویش مو در زیر بغل و سایر بخشهای بدن

تغییر در صدا و کلفت شدن یا مردانه شدن آن

رشد بدنی و تغییرات جسمانی.

بلوغ در دختران

نخستین نشانه شروع بلوغ در دختران، قاعدگی است که از نه تا هجده سالگی آغاز می شود. بطور متوسط دختران برای نخستین بار در سن سیزده سالگی دچار عادت ماهیانه یا قاعدگی می شوند [۳].

 

از نظر جسم، با رشد استخوانها و عضلات بدن بویژه استخوان لگن و نیز به دلیل رشد پستانها، جهش بلوغ در دختران به سرعت و در مدتی کوتاه قابل مشاهده است. افزایش قد معمولا تا هجده سالگی ادامه می یابد [۴].

نشانه های بلوغ و یا صفات ثانویه جنسی دختران عبارتند از:

قاعدگی

رشد پستانها

رویش مو در اطراف اندامهای تناسلی

رویش موی زیر بغل

زنانه شدن صدا

افزایش و توزیع چربی در بدن

نشانه های مشترک بلوغ

برخی نشانه های بلوغ در دختران و پسران هر دو دیده می شود:

افزایش قد

افزایش وزن

رویش موی زیر بغل

رویش موی زهار

تمایل به جنس مکمل

افزایش ترشح غدد پوستی و بوی بدن

انواع بلوغبلوغ جسمانی یا تغییرات فیزیکی و فیزیولوژیکی در بدن کودک. بلوغ جسمانی معمولا نخستین بلوغ است.

بلوغ روانی. تغییرات روانشناختی و شخصیتی در سنین نوجوانی و جوانی که باعث گذار از کودکی به بزرگسالی می شود.

بلوغ اجتماعی. تکمیل و مشخص شدن جایگاه اجتماعی فرد در جامعه و کارکرد وی.

بلوغ هیجانی. سنی که در آن فرد توانایی کنترل هیجانات و احساسات خود را پیدا می کند .

 

 

منابع :

 بلوغ جسمانی نوجوانان. مرکز تحقیقات باروری. وبگاه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران. مقاله ۲۳ تنظیم خانواده.

شمشیری میلانی، حوریه. کتاب جامع بهداشت عمومی. ج ۳، فصل ۱۱، گفتار ۲۰: بهداشت بلوغ و نوجوانی. متن کتاب

بلوغ جسمانی نوجوانان. مرکز تحقیقات باروری. وبگاه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران. مقاله ۲۴ تنظیم خانواده.

بلوغ جسمانی نوجوانان. مرکز تحقیقات باروری. وبگاه دانشگاه علوم پزشکی و خدمات بهداشتی درمانی تهران.مقاله ۲۳ تنظیم خانواده.

 


موضوعات مرتبط: روانشناسی رشد ، روانشناسی بالینی

واقیعت درمانی گلاسر

واقعیت درمانی مجموعه ای از اصول نظری و عملی است که در دهه ۱۹۵۰میلادی به وسیله روان پزشکی به نام ویلیام گلاسر مطرح شد.و در سال۱۹۶۵میلادی مبانی آن در کتاب واقعیت درمانی به طریق منسجم و سازمان یافته ای انتشار یافت.

واقعیت درمانی نوعی روان درمانی است که در آن سعی می شود با توجه به مفاهیم واقعیت٬مسئولیت و امور درست و نادرست در زندگی فرد٬به رفع مشکلات او کمک کند.

نظریه شخصیت:

در این نظریه واژه شخصیت و هویت تقریبا مترادف بکار رفته است.هویت به دو جز هویت توفیق و هویت شکست تقسیم می شود.گلاسر معتقد است که هر فردی یک هویت متصور دارد٬که بدان وسیله احساس موفقیت یا عدم موفقیت نسبی می کند.او هویت را آن تصوری می داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند٬هماهنگ و یکسان و یا اینکه با آنها کاملا متفاوت باشد.در آغاز هویت تمام کودکان هویت توفیق به حساب می آید ولی بعدا مقارن با سنین چهار یا پنج سالگی ٬هویت شکست هم ظاهر می شود.به عبارت دیگر٬تشکیل هویت شکست همزمان با سنی است که کودک مدرسه را آغاز می کند.

گلاسر معتقد است که افرادی که هویت یکسانی دارند یکدیگر را جذب می کنند و آنهایی که هویتهای ناهمگنی دارند یکدیگر را دفع می کنند.به عبارت دیگر ٬افرادی که هویت توفیق دارند با هم و آنهایی هم که هویت شکست دارند با هم معاشرت و ارتباط نزدیک تری دارند و هویت یکدیگر را تقویت می کنند.

به نظر گلاسر ٬افراد موفق دو خصیصه بارز دارند .یکی آنکه مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا آنها را آن طوری که هستند و به دلیل خصوصیاتی که دارند دوست می دارد٬و آنها نیز متقابلا فرد دیگری را در زندگی خود دارند که نسبت به او عشق و محبت می ورزند.دوم اینکه آنها این درک و احساس را دارند که انسانهای باارزشی هستند و حداقل یک فرد دیگر در این دنیا آنها را با ارزش می انگارد.

در واقعیت درمانی ارزشمندی و عشق و دوستی دو جز متفاوت هستند و وجود یکی دال بر وجود دیگری نیست.ارزشمندی از راه انجام کارهای توام با موفقیت حاصل می شود و کسی که در انجام امورش موفق نیست به چنین احساسی دست نمی یابد.از طرف دیگر کسی که زیاد مورد عشق و محبت است ٬به احتمال زیاد٬احساس ارزشمندی نخواهد کرد.

هویت به طرق مختلفی تشکیل می شود و رشد می یابد.یکی از راههای تکوین هویت داشتن ارتباط و درگیری عاطفی با خود و دیگران است.رشد هویت٬بر اساس آن چیزهای که دوست داریم و ما را ارضا می کنند نیز صورت می گیرد اما اساس تشکیل هویت٬ تلاشها و فعالیتهایی است که علاقمند به تعقیب آنها هستیم و بر اثر تلاشها و فعالیتها ی خود در می یابیم که ما که هستیم و چگونه عمل می کنیم. البته چگونگی برداشتها و نظرات دیگران نسبت به ما در روشن کردن هویت ما نقش عمده ای برعهده دارد.انچه دیگران درباره ما منعکس تا حد زیادی تصویر با معنایی از هویت ماست.ارزشیابی ما از خودمان در ارتباط با شرایط زندگی٬اوضاع اجتماعی و اقتصادی نیز مبین هویت ماست.و همچنین ٬تصورات ما درباره وضع جسمانی و شیوه لباس پوشیدن نوع هویت ما را در مقایسه با دیگران نشان می دهد.البته نباید فراموش کرد که مبادله عشق و محبت٬قبول مسئولیت ٬داشتن هدف٬یادگیری مفاهیم و پذیرش واقعیت در تکوین هویت موثرند.

هویت وحدت همه رفتارهای آموخته شده و نیاموخته شده است٬که به صورت "من"تجلی می کند.و نیز تغییر هویت به دنبال تغییر رفتار حاصل می شود.در این مکتب گفته می شود انسان همان چیزی است که انجام می دهد و اگر بخواهیم در او تغییری ایجاد کنیم باید در رفتارش و آنچه که انجام می دهد ٬تغییراتی به وجود آوریم.

این مکتب انسان را مسئول اعمال و رفتار خویش می داند.آنها دیدگاه جبری را درباره انسان مردود می دانند و فرد را قربانی تاثیر محیط و وراثت نمی دانند.اما در عین حال به تاثیر محیط و وراثت روی فرد اعتقاد دارند.

چون مسئولیت اعمال و رفتار فرد را به عهده خودش می دانند٬از این رو ٬فرد را در نهایت مسئول تحقق نفس خویش و تعیین کننده نوع هویتش می دانند.

گلاسر و پیروانش پیدایش نابسامانی های روانی را نتیجه عدم توانایی فرد در تحقق نیازهایش می دانند.آنها ٬همان طوری که گفته شد ٬برای انسان دو نیاز اساسی قائلند:نیاز به مبادله عشق و محبت و نیاز به احساس ارزش٬که این دو نیاز در تشکیل هویت فرد نقش عمده ای دارند.

 در این نظریه آنچکه اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود ٬با توجه به سه مسئله واقعیت٬مسئولیت و درست و نادرست {اخلاق}مورد توجه قرار می گیرد.کسی بیمار به حساب می آید که نتواند دو نیاز اساسی خود را در حیطه واقعیت و پذیرش مسئولیت و تشخیص موارد درست و نادرست ارضا کند.شدت بیماری هم به درجه عدم ناتوانی فرد در ارضای نیازهایش بستگی دارد .بیماران به اصطلاح روانی کسانی هستند که دارای هویت ناموفقی هستند و از احساس تنهایی و بی ارزشی رنج می برند.از نظر تشخیص ٬آنها به دو صورت با جهان مواجه می شوند .یا واقعیت را انکار می کنند٬و یا آن را نادیده می گیرند.در حقیقت آنچه که اصطلاحا بیماری روانی خوانده می شود اشکال مختلف انکار واقعیت است که به صور متنوعی ظاهر می شود.کسانی که واقعیت را نادیده می گیرند ٬از آن آگاهند ولی برای فرار از درد و رنج حاصل از احساس بی ارزشی و مهم نبودن ٬بدان متوسل می شوند.

 درباره مسئله مسئولیت و رابطه آن با زندگی بیمار٬گلاسر معتقد است که ناخشنودی و افسردگی نتیجه عدم احساس مسئولیت است و نه علت ان.به عبارت دیگر ٬رفتار غیر مسئولانه افراد باعث بروز اضطراب و ناراحتی روانی است ٬نه اینکه اضطراب و ناراحتی روانی باعث غیر مسئول بودن فرد بشود.او می گوید فرد غیر مسئول نه برای خود ارزش قائل است و نه برای دیگران٬و در نتیجه خود را رنج می دهد و یا دیگران را آزارده خاطر می کند.تمرکز بر بعد مسئولیت هسته اساسی کار تعلیم و تربیت و روان درمانی است٬و پذیرش مسئولیت به مثابه نشانه بارز سلامت روانی تلقی می شود.

واقعیت درمانی یکی از جدیدترین تلاشهای درمانگران در راه توصیف انسان٬تعیین قوانین رفتاری٬و چگونگی نیل به رضایت ٬خوشبختی و موفقیت محسوب می شود.در این شیوه درمان ٬مواجه شدن با واقعیت ٬قبول مسئولیت و قضاوت اخلاقی درباره درست و نادرست بودن رفتار ٬و در نتیجه نیل به هویت توفیث مورد تاکید است.البته این شیوه فقط در مورد اکثر رفتارهای غیر عادی بکار نمی رود بلکه در مورد تمام افراد عادی و مسائل مورد علاقه آنها و تدوین شیوه صحیح تعلیم و تربیت نیز از آن استفاده می کنند.

 

تفاوت های واقعیت درمانی با دیگر مکاتب:

۱-واقعیت بیماری روانی: روان درمانی کلاسیک به وجود بیماری روانی معتقدند و کسانی را که بدان مبتلا هستند٬پس از تشخیص ٬طبقه بندی می کنند و اعتقاد بر آن است که درمان باید پس از تشخیص و بر اساس نوع بیماری انجام پذیرد.در حالی که واقعیت درمانی مفهوم بیماری روانی مورد استفاده قرار نمی گیرد بلکه اختلالات روانی با رفتار غیر مسئولانه یکی است و درمانگر راه درمان را بدون توجه به علایم و طبقه خاص بیماری به شیوه خاص خود دنبال می کند.او بیمار را در جریان غیر مسئولانه بودن و غیر واقعی بودن رفتارش قرار می دهد و راههایی به او می آموزد تا بتواند بدان وسیله نیازهای شخصیش را به بهترین وجه ممکن ارضا کند.

۲-تجسس و تفحص بازسازنده در گذشته بیمار:در روان درمانی کلاسیک عقیده بر آن است که اگر ریشه های روانی رفتار مشخص شوند و فرد به وضوح آنها را درک کند٬قادر خواهد شد که رفتارش را تغییر دهد.در حالیکه واقعیت درمانی٬ضمن مخالفت با این تاکید ٬گذشته را مردود می داند و بر زمان حال و آینده تاکید می کند.

۳-انتقال:در روان درمانی سنتی درمانگر پذیرای حالت انتقال است.به این معنی که اگر بیمار نگرشهای خود را نسبت به افراد مهم دیگر به درمانگر منقل کند٬درمانگر به همراه بیمار مشکلات گذشته را تخفیف می دهد و به او می آموزد که چگونه رفتار نامناسب گذشته مشکل آفرین بوده است.در حالیکه در واقعیت درمانی درمانگر پذیرای انتقال نیست و به منزله یک شخص واقعی وارد جریان می شود.

۴-اعتقاد به ناخودآگاهی:در روانکاوی سنتی امور ناخودآگاه از امور خودآگاه مهمترند و پاره ای از مسائل فردزاده تسلط حوزه ناخودآگاه بر خود آگاه تصور می شود.روی این اصل٬برای تغییر فرد کسب آگاهی و بصیرت نسبت به محتویات ذهن ناخودآگاه لازم است٬که این امر از طریق تعبیر رویا٬تفسیر موارد انتقالی و تداعی آزاد عملی می شود.در واقعیت درمانی به بیمار اجازه داده نمی شود تا از انگیزشهای ناخودآگاه به منزله عذر و بهانه ای برای مشکل کنونیش استفاده کند.بیمار را وادار می کنند که درباره رفتارش نه تنها عذر نیاورد بلکه به قضاوت اخلاقی دست بزند.

۵-تاکید بر تعبیر و تفسیر رفتار به جای تاکید بر ارزشیابی آن:در روان درمانی سنتی ٬رفتار منحرف را ماحصل بیماری روانی می دانند و معتقدند که بیمار را اخلاقا نباید مسئول آن دانست٬زیرا کاری از این بیمار ساخته نبوده است.در واقعیت درمانی مشکل بیمار از ناتوانی او در فهم و کاربرد اصول اخلاقی و ارزشهای زندگی روزمره اش ناشی می شود.بیمار را با رفتارش مواجه می کنند و یادآور می شوند که او مسئول رفتارش است و تا خود مسئولیت تغییر رفتارش را به عهده نگیرد٬تغییری هم صورت نخواهد گرفت.

۶-اهمیت بصیرت:در روان درمانی سنتی اعتقاد بر ان است که اگر بیمار به علل ناخودآگاه رفتارش پی ببرد ٬خود به خود رفتارهای صحیح را می آموزد و جانشین می کند. بصیرت نسبت به امور گذشته ٬در این نوع درمان٬از اهمیت خاصی برخوردار است.درمانگر سنتی روشهای بهتر عمل کردن را به بیمار نمی آموزد و طرحهایی برای آموزش مراجعان ندارند.در حالیکه در واقعیت درمانی تعلیم و تربیت مجدد و نشان دادن راههای صحیحتر رفتار به مراجع مورد نظر است تا بدان وسیله بتواند نیازهایش را بهتر ارضا کند و در نتیجه به هویت موفق و شخصیت سالم دست یابد.